"هرگاه نفس به چیزی از عالم ملکوت آگاهی یافت به ناچار نفس (در آن هنگام) مجرد و بدون همراهی قوه ای خیالی یا وهمانی یا غیر اینهاست و عقل فعال (جبرئیل) آن معنا را یکباره به گونه ای کلی (و بسیط) و بدون تفصیل و تنظیم بر نفس افاضه مینماید؛ سپس آن معنا از طریق نفس به قوه خیال راه مییابد و در پی آن، قوه خیال آن معنا را به صورت مفصل و منظم با عبارتی شنیدنی و پیوسته به ادراک خیالی ادراک میکند، و گویا وحی بدین گونه باشد؛ زیرا عقل فعال (چون موجود عقلانی است) محتاج به قوه خیال نیست، کاری که او انجام میدهد افاضه وحی برنفس است و پس از آن نفس را با الفاظی شنیدنی و مفصل، مورد خطاب قرار میدهد".
قریب به همین مضمون را قبل از شیخ، فارابی معلم ثانی حکمت مشاء در کتابش "فصوص الحکم" فصل 57، مرقوم نموده است.
باز شیخ (ره) در رساله "الفعل والانفعال" از کتاب رسائل خود نگاشته است:
"حقیقة الوحی هو الالقاء الخفی من الامر العقلی باذن الله تعالی فی النفوس البشریة المستعدة لقبول مثل هذا الالقاء"؛ "حقیقت وحی همان القاء پنهانی است که با اذن حق تعالی به واسطه موجود عقلانی (فرشته مقرب) در نفوس انسانی که آمادگی پذیرش چنین القائی را دارند انجام میگیرد".