فاقد کمال بوده، به ویژه کمالات بلندی که از سطح و افق انسان خاکی بالاتر است، به واسطه مبدئی فراتر و برتر که مبدأ وحی و القاء معارف هم میباشد به بلندای کمال رسیده است و خودش نمی توانسته است خود را به آن کمالات رسانده و فاعل وحی برخود هم باشد. (و علمک ما لم تکن تعلم) .
5 - ظرفیت و قابلیت قابل، امکان کشش و توسعه را دارد؛ به خصوص وحی که از نوع علم برتر است و مبدأ وحی میتواند گنجایش نفس نبوی و طاقت او را زیاد نماید و وحی و مفاد آن را از تنگنای ضیق صدر و وزر اندوخته های ذهنی و... برهاند. (الم نشرح لک صدرک و وضعنا عنک وزرک) .
6 - وحی به لحاظ اینکه علمی است که از منبعی فراتر از عالم ماده و از کانون علم حق تعالی و مبادی عالیه بر نفس نبوی سراشیب شده است و القاء از بالا به پائین میباشد و نفس زلال و طاهر نبوی هم در دو بعد نظر و عمل از شیطنت و قوای وهم و خیال و شهوت و غضب، مصون است، به ویژه اینکه در حال وحی به او حالت فناء دست میدهد و از تعلقات مزاحم با آن حال رها میباشد، در نتیجه مفاد وحی و علوم وحیانی، بشری و خطاپذیر نمی باشد و از گزند رنگ تعلق آزادند. (و بالحق أنزلناه و بالحق نزل) .
7 - حقیقت دین غیر از درک و فهم از دین است و علم بشری، برفرض اینکه یقینی هم باشد، تعارض آن با حقیقت دین معنا ندارد.