آخر اگر مراد جدی متکلم پس از هزار و چهارصد سال هنوز معلوم نشده، پس این مراد جدی برای که و کجا است ؟ و اگر باید به انتظار نشست تا علم تجربی معلوم کند که مراد از هفت آسمان چیست، پس چرا این همه بر سر علم باید کوفت ؟ آن هم علمی که در برهان نظم برای اثبات وجود خدا از آن بهره میجوئیم، و علمی که آقای طباطبایی با استناد به آن، معنای پرتاب شهاب به شیاطین را پاک عوض میکند و بر خلاف همه مفسران فتوا میدهد؟ و اگر یافتن مراد جدی متکلم این همه دیریاب و دشواریاب است، آن هم در مسائل مهمتری چون مبدأ و معاد چگونه میتوان به یافتن مراد جدی متکلم اطمینان یافت ؟ آیا این شیوه در فهم و استفاده از قرآن رخنه های رفوناپذیر نمی افکند؟ و بر همه چیز غبار تردید و تیرگی نمی افشاند؟ و امن و اعتماد به کلام و متکلم را نمی ستاند؟
آیا سنت معتزلیان راه بهتری را نشان نمی دهد که چنین پاره های ناسازگار از قرآن را سازگار با عقاید عامیانه اعراب بدانیم و از تکلفات و تأویلات نالازم و ناسالم رهایی جوئیم ؟ و جواهر آموزه های قرآن را از غبار این ابهامات پاکیزه نگه داریم ؟ (خواه آن آیات از سر همزبانی با اعراب وارد شده باشد، خواه به سبب دانش محدود پیامبر.)
میگوئید اگر ورود این گونه "خطاهای" علمی را در قرآن محتمل بدانیم، امن و اعتماد برمی خیزد و همه قرآن محتمل الخطا میشود. عجبا! مگر انقسام آیات به محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ، رشته اعتماد را گسسته است ؟ بلی همواره آیاتی باقی میمانند که معلوم