حل همه این معضلات بدین است که نفس نیرومند و مؤید پیامبر را فاعل اراده ها و صاحب اغراض و خالق آیات و جاعل احکام بدانیم، نفسی که از فرط نیرومندی، خلیفه خدا بر روی زمین است و دست او دست خدا و سخن او سخن خداوند است. و قرآن معجزه اوست.
نظام همبسته و بی رخنه هستی، و نسبت فاعلی و معیت قیومیه خداوند با ممکنات و جریان علیت در عظام و عروق موجودات، جایی برای رابطه قراردادی و اعتباری و انسانی پادشاه و پیک باقی نمی گذارد. خدا جهان را چنان مدیریت نمی کند که پادشاهی مملکتی را. بل مدیریت او چون مدیریت نفس است نسبت به بدن (در مدل های کلاسیک طبیعیات). بدن چون یک ماشین خودگردان کار میکند اما در قبضه تسخیر نفس است و چنان نیست که هردم، نفس اراده ای بکند تا نورون ها شلیک کنند یا هورمون ها در خون بریزند.گرچه قلب هم به قول صدرالدین شیرازی، به اراده خفیه نفس میتپد. "کار بی چون را که کیفیت دهد؟" این تمثیل و تقریب دست کم نشان میدهد که تا تصویر درستی از رابطه خدا و جهان نداشته باشیم، پیامبرشناسی و وحی شناسی هم چهره راستین شان را آشکار نخواهند کرد و زندانی اسطوره هایی خواهیم شد که برای هر رابطه علی و هرگونه کارکرد و فاعلیتی چهره ای و شخصیتی میتراشند و جهان را از غوغای رفت و آمد موجودات خیالین پر میکنند".