تجربه هایی فراوان تر میداشت، درسنامه او هم قطورتر و رنگارنگ تر میشد. و به عوض اگر زندگی در غار و عزلت را ادامه میداد، جز چند کشف متعالی چیزی در دفتر عمر خود به جای نمی گذاشت.
حال مشکل میتوان پذیرفت که برای تک تک این احوالات و سؤالات، آیاتی از ازل معین و مکتوب بوده، و خداوند جبرئیل را میگماشته تا از مخزن آیات، یکی را به مناسبت برگیرد و نزد پیامبر ببرد تا بر امت خود فرو خواند (این عین تصویر عموم علمای پیشین است، به استثنای فیلسوفان که درکی فلسفی از وحی داشتند. بال زدن جبرئیل، و حرکت شتابان میان آسمان و زمین را هم صریحا در کلماتشان آورده اند). نیز باطل است اگر گمان کنیم که با حدوث هر حادثه ای، اراده تازه ای در ذات باری پدید میآمده و آیه ای ساخته میشده و بر جبرئیل القاء میشده تا به پیامبر القا کند.
اینها حتی با مابعد الطبیعه فیلسوفان مسلمان هم نمی سازد (چنان که خواهم آورد). چنین تصویری همه زندگی پیامبر را به فیلمی از پیش ساخته شده بدل میکند که هر بازیگری نقش خود را چنان ایفا میکند که با فلان آیه از پیش آماده، همخوانی داشته باشد و باعث نزول آن آیه شود. و پیامبر هم بلندگو به دست در صحنه بچرخد و الفاظی را تکرار کند. پیامبر را خفیف تر از این نمی توان کرد.
آیا معقول تر و طبیعی تر نیست که گمان کنیم شخصیت نیروند پیامبر همه کاره بود، هم کاشف بود، هم مدرس، هم گوینده، هم شنونده، هم واضع و هم شارع ؟ یعنی خداوند فقط "معلم" را فرستاده