جانبه دارد، و چون خورشیدی همه آفاق را روشن کرده است. به هرجا روکنی با او روبرو میشوی. باد و باران را او میفرستد، گیاهان را او میرویاند، جان ها را او میدهد و میستاند، زندگی کاروانی است روانه به مقصدی، آدمی را بیهوده نیافریده اند. چشمان ناظری در عالم هست که نیک و بد را تمیز میدهد. به خود مینگرد که روزی یتیمی بینوا و گمراه بود و اینک دلی روشن و جانی هدایت یافته و همسری ثروتمند دارد و این همه را از خدا میبیند و میگیرد: (الم یجدک یتیما فآوی و وجدک ضالا فهدی و وجدک عائلا فاغنی) (سوره ضحی) و سپاسگزاری و نیکوکاری را پاسخ این همه انعام میشمارد و به شاگردان درس شاکری و فرمانبرداری میدهد و از نافرمانی و منعم ناشناسی و کجروی و خودخواهی و "جاهلیت" شاگردان گله میکند... .
کلاس بر میآشوبد، گروهی به انکار برمی خیزند، گروهی به روی او اسلحه میکشند، گروهی او را با سؤالات نامربوط امتحان میکنند و گروهی از در تسلیم و تواضع درمی آیند... . اینها همه در درسنامه شفاهی او (که بعدا مصحف میشود) انعکاس مییابد. مونولوگ جای خود را به دیالوگ میدهد و قرآن در متن این تجربه حیاتی زنده پرفراز و فرود متولد میشود. و آموزگار جای خود را به دیالوگ میدهد و قرآن در متن این تجربه حیاتی زنده پر فراز و فرود متولد میشود. و آموزگار درمانگر پا به پای این تجربه حیاتی و در این مدرسه اجتماعی آزموده تر و "پیامبرتر" میگردد و درس های او هم غنا و تنوع بیشتر میپذیرد. بی تردید اگر حیاتی طولانی تر و