جسمانی است بلکه از باب تطابق عوالم هستی و تجلی هر مرتبه فوقانی آن در مرتبه زیرینش مغز مادی و قلب صنوبری هم جلوه گاه آن ادراکات در عالم ماده و مملکت بدن است؛ و چون مغز مادی مجلای ادراکات حصولی و مفهومی و قلب صنوبری تجلی گاه ادارکات حضوری و شهودی میباشد و هر علم حصولی به علم حضوری برگشت میکند و پشتوانه و اعتبارنامه تمام ادراکات حصولی و مرکز آنها علوم حضوری میباشد، چه بسا قلب هم به این لحاظ مرکز ادراکات محسوب گردیده است. و حداقل، این احتمال که مقدمات استواری هم در حکمت متعالیه دارد نسبت به آیات مورد اشاره قابل تدبر و توجه است، نه اینکه یکسره بر مرکزیت قلب برای ادراکات خط بطلان کشیده و آن را علمی ناقص و مربوط به زمان عصر نزول بدانیم ! و بر همین قیاس آیات دیگری که معارض با علم پنداشته شده است همه محل تأمل و شایسته تدبر از زوایای گوناگون هستند. و همچنین دسته دیگر از آیاتی که به پیشینه ذهنی و تاریخی جزیره نشینان و یا شیوه زندگی آنها ربط داده شده اند، برفرض پذیرش این ارتباط در تمام موارد ذکر شده که تک تک آنها بسی جای تأمل دارد و با قطع نظر از اشکالی که در برداشت از آن آیات هست، هیچ ملازمه منطقی بین ارتباط مذکور و برداشتی که از آن آیات شده با بشری بودن آن آیات وجود ندارد.
خلاصه اینکه نگرش پیشنهادی علاوه بر اینکه بر برهان منطقی استوار نیست به جای تحمل رنج و زحمت کشیدن در تعمق در فهم