عهد هفت مدار را میشناختند و باید خداوند به چیزی احتجاج فرماید که مردم بشناسند تا حجت تمام شود.".علامه شعرانی، تعلیقه بر تفسیر منهج الصادقین، جلد 9، صفحه 352.
و اساسا از کجا معلوم که عرب شبه جزیره که در زمان نزول، دور از فرهنگ و تمدن و بازار علم بوده و از أهله سؤال میکرده است در ذهنش هفت آسمان هیئت بطلمیوس مرتسم و مرکوز بوده است تا گفته شود آیه مذکور مطابق با ذهنیت آن زمان نازل گردیده است ؟ و از کجا که واقعا آسمان ها به دیگر گونه ای که بطلمیوس فهمیده است هفت طبقه نباشد؟ مگر بشر هنوز توانسته است به ابتدا و انتهای عالم ماده آگاهی یابد تا گفته شود نظریه هفت آسمان طبقه طبقه باطل است ؟
علاوه بر این، نویسنده محترم که میفرماید: "سخن از آسمان های هفت گانه کجا و آیاتی چون (الله نور السموات والارض) کجا" به چه دلیلی آسمان ها در این آیه را حمل بر آسمان های بطلمیوسی نمی کنند؟ به هر دلیلی که هست به همان دلیل "سموات سبع" را نیز حمل بر آسمان های بطلمیوسی نکنند و حداقل احتمال دهند معنای دیگری مراد باشد.
اما راجع به مرکزیت قلب برای ادراکات، ممکن است گفته شود: همان طور که در جای خود در حکمت متعالیه تبیین گردیده است، تمام ادراکات حصولی اعم از عقلانی، خیالی، حسی و نیز ادراکات حضوری و قوائی که آن ادراکات منسوب به آنهاست، همگی مجرد از ماده اند و قهرا مرکز ادراکات هم نه مغز مادی و نه قلب صنوبری