چهره بشری دارند و میگفتند: (ما هذا الا بشر مثلکم یأکل مما تأکلون و یشرب مما تشربون) ؛سوره مؤمنون، آیه 33. "این جز بشری مانند شما نیست از آنچه میخورید میخورد و از آنچه مینوشید مینوشد". و درباره قرآن هم گفتند: (ان هذا الا قول البشر) سوره مدثر، آیه 25. و حق تعالی هم در رد هر دو گروه فرمود: (قل انما أنا بشر مثلکم یوحی الی ) ؛سوره کهف، آیه 110. "بگو که جز این نیست که من بشری مانند شما هستم که به من وحی میشود". بلی او بشری است ولی "کیف بشر"؟ بشری که به او وحی میشود و در آسمان های ملکوت و جبروت در پرواز است، بلکه به مقام "او ادنی" و برزخیت کبری رسیده و وجود منبسط او تا به آنجا کشیده و نحل عالم قدس گردیده است؛ و چون زبان گویای بشری دارد به حکم (ان هو الا وحی یوحی ) طوطی شکر شکن سدرة المنتهی گردیده که بدون کم و کاست آنچه را در بوستان غیب دیده و شنیده در دشت کویر و شوره زار طبیعت و ویرانه ناسوت مینمایاند و بازگو میکند تا با آب علم و معرفت علم لدنی آن را به کشتزاری گوارا و آبادی ارض الله تبدیل نماید و با دانش کشفی که برخواسته از وحی و الهام و آگاهی از مخازن علمی حق است از بود و نبود حقایق خبر دهد و باید و نباید کارها را ابلاغ کند. و اگر نبود این جایگاه و این آگاهی و این روحانیت، و وحی همه اش سراپا بشری میبود چه ضمانتی و آیتی و ضرورتی بر صحه گذاردن خدا بر گفتار او وجود داشت و از کجا