گویاترین تصویر از پیامبران نیست که از مواد و مصالح محدود زمان و مکان خود بهره میبرند و آنها را در تجربه وحیانی خویش به خدمت میگیرند و خاک را زر میکنند؟
راه دراز نباید رفت. دو مفهوم "نزول" و "بشریت" را باید عمیقا در فهم معنای وحی منظور کرد و همه چیز آن را سراپا "بشری" دانست. این، عین تعلیم و ارشاد قرآن است. هم روزگاران پیامبران با انکار و شگفتی میگفتند: (ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق) "این چه پیامبری است که (چون ما) غذا میخورد و در کوچه و بازار قدم میزند؟" (سوره فرقان) انتظار داشتند که پیامبر چون فرشته باشد، نه بخورد و نه نکاح کند. امروزیان هم میگویند این چه پیامبری است که غذای فرهنگ میخورد و در کوچه و بازار تاریخ قدم میزند؟ منطق هر دو یکی است. هر دو پیامبر را فراتر از "بشریت" میخواهند، بشریتی که تاریخی و زبانی و فرهنگی است، و مگر فرشته بشود تا از آنها بگریزد. بلی پیامبر بشری فوق العاده بود. به زبان دینی، او "ولی" خدا بود، لیکن ولی بودن، نافی بشر بودن نیست. ظرف بشریت آن قدر فراخ است که ولایت و نبوت را هم در خود جای میدهد. شهد کلام او گواهی میدهد که او نحل عالم قدس بود (نه طوطی سدرة المنتهی). اختیارات او هم فراخ بود. هرچه میاندیشید و میگفت، صحه خدا بر آن بود. مگر او بر رکعات نمازهای واجب نیفزود (مسند احمد بن حنبل، وسائل الشیعه حر عاملی)؟ مگر نگفت: "اگر موجب سختی نبود، مسواک زدن را برای هر نماز واجب میکردم"