پیامبراسلام (ص) در دو حصار ناگزیر پیامبری میکرد: یکی حصار صور، که بر مکشوف های بی صورت او حصر و حد مینهادند و لامکان را تخته بند مکان میکردند و دیگری حصار عرف که عدالت و سیاست او را صورت و صفت محلی و عصری میدادند و بدان ها جامه تنگ قوانین قبیلگی میپوشاندند. همین است آن که شارحان را به ترجمه فلسفی، عرفانی و فرهنگی آنها دعوت میکند.
همین که خدا (یا پیامبر) به زبان عربی سخن میگوید و عرف اعراب را امضا میکند، پیشاپیش محدودیت های بسیاری را پذیرفته است. هیچ دلیلی قائم نشده است که زبان عربی تواناترین زبان ممکن است و مفاهیم فربه را میتواند در تنگنای خود جای دهد. گزاره ها گرچه از پیامبر است، اما تصورات و مفاهیم از زبان است. و این تصورات و مفاهیم مهر محدودیت های خود را بر تصدیقات او مینهند. همین طور است عرف و آداب زمانه پیامبر، که به هیچ رو بهترین آداب موجود و متصور و ممکن نبودند، اما اکثرشان از طرف شارع مهر تصویب پذیرفتند و صفت احکام الله گرفتند. وحی پیامبر به زبان عربی است و زبان عربی آینه و برآیند فرهنگ و تجربه جمعی قوم عرب است (و هر زبانی چنین است، زبان خصوصی و آسمانی نداریم - ویتگنشتاین) و همین فرهنگ است که ماده میشود برای صورت وحی. و آیا زنبور عسل که از گل ها و گیاهان محیط خود تغذیه میکند و بر آنها صورت عسل میپوشاند،