حاکمیت اسلامی که به هدف اجرای احکام اسلام تحقق یافته باید ابتدا از طریق صحیح و منطقی به بیان مصالح پوشش و ارائه آثار منفی عدم التزام به آن همت گماشته و فضای مناسب برای رعایت اختیاری آن را فراهم سازد، و پس از طی این مراحل، در صورت تخلف، افراد لازم است بدون اعمال خشونت و حرکت های نامعقول، شیوه هایی اتخاذ نمایند که افراد خود به حجاب ملتزم شوند، باید توجه داشت که اگر حاکمیت وظایف خودش را در بخش های دیگر انجام ندهد و افراد به مبارزه منفی با او روی آورند جامعه زنان نیز با عدم رعایت حجاب نافرمانی میکنند و در این شرایط اگر حاکمیت اسلامی به اعمال روش های قهرآمیز مبادرت کنند قطعا نتیجه عکس خواهد گرفت و نافرمانی را از حجاب به دیگر عرصه ها گسترش میدهد. الزام به حجاب به گونه ای که گفته شد، علاوه بر این که از منظر شرع و درون دینی قابل قبول است، نسبت به یک جامعه اسلامی که اکثریت آن خواهان اجرای احکام دین خود میباشند با دید برون دینی و عقلایی نیز قابل پذیرش است؛ زیرا عقلا در هر جامعه ای در موارد تزاحم حقوق اکثر و اقل که جمع و استیفای حقوق همگان ممکن نیست، حق و خواست معقول اکثر را مقدم میدارند. و در جامعه ای که اکثریت آن مسلمانند خواست آن ها هم از نظر کیفی که مربوط به برطرف شدن زمینه فساد است، و هم از نظر کمی که به لحاظ اکثریت، خواست ها نیز بیشتر است، نسبت به خواست اقل که صرف مطالبه آزادی نسبت به پوشش میباشد، قوت و برتری دارد. و چنین جامعه ای را نمی توان با یک جامعه غیر اسلامی مثل فرانسه که اکثر آن، غیر مسلمانند مقایسه نموده و گفت: بنابراین مبنا نیز اگر اکثر مردم فرانسه خواهان برداشت الزامی پوشش زنان اقلیت های دینی در کشور خود شدند، باید خواست اکثر مقدم برخواست اقل در آن جا باشد؛ زیرا اولا: بعید به نظر میرسد که اکثر مردم فرانسه خواهان برداشت اجباری حجاب باشند. ثانیا: حق و خواست اقل در آن جا که رعایت حجاب برای خود است، هیچ اصطکاکی با حق اکثریت ندارد و حق معقول و مقبولی را از آنان تضییع نمی نماید و هردو حق با یکدیگر قابل جمع اند، ولی در یک جامعه دینی که