انتزاع کرده و برداشت نموده است؛ مانند این که دو نقیض یا دو ضد قابل جمع با هم نیستند، یا عدل خوب است و ظلم بد. و یا ممکن است قاعده ای بشری و عقلایی باشد ولی دائمی نیز باشد مانند قواعدی که بین عقلا برای تفهیم و تفهم وجود دارد. عقلای جهان برای خطابات و محاورات خود یک سری ارتکازات یا قواعدی دارند که با اتکاء به آن ها مناسبات و روابط تفهیم و تفهم بین خود را تنظیم میکنند. و چنین نیست که این قواعد هر روز دستخوش تغییر و تحول گردد. مثلا استفاده مراد متکلم از ظواهر الفاظ او یک اصل و قاعده عقلایی است که از وقتی انسان ها به تشکیل جامعه و مدنیت رسیدند تاکنون همچنان پایدار و ثابت میباشد. از جمله این قواعد عقلایی فهم دوام و استمرار از ادله قوانین و احکام است. ظاهر عمل و الفاظ یک قانون گذار، دوام و بقای آن قانون است مگر این که قرینه قطعی برخلاف آن به دست آید؛ و قانون گذار عاقل و حکیم اگر قانون مورد نظرش همیشگی و ثابت نباشد باید به نحوی واضح و روشن آن را تفهیم نماید. و در ادله مربوط به عبادات اعم از قرآن و روایات چنین قرینه ای دیده نمی شود، به ویژه این که شریعت اسلامی شریعت خاتم بوده و طبعا اصل اولی در چنین شریعتی پایداری احکام آن است، وگرنه با خاتمیت آن مؤانست و سازگاری ندارد.
ثالثا: با اغماض از مطلب قبل، به عقیده عدلیه تمام احکام اسلام دارای مصالح و مفاسد واقعی است که شارع حکیم به تمام آن ها احاطه دارد، و بسیاری از آن ها نیز برای انسان ها قابل کشف و درک میباشد. از آن جمله، مصلحت موجود در اصل عبادات است. زیرا فلسفه عبادات و به خصوص نماز ایجاد ارتباط مخلوق با خالق خود میباشد، و این ارتباط یک نیاز دائمی و فطری است برای انسان در هر زمان و مکان. و این تصور که با پیشرفت علوم و مدرن تر شدن زندگی انسان، دیگر چنین نیازی احساس نمی شود غیر معقول و غیر منطقی میباشد؛ زیرا هرچه انسان بیشتر گرفتار شواغل دنیایی و زندگی مادی شود بیشتر در معرض غفلت قرار گرفته و نیاز او به کمال معنوی و قرب الی الله تعالی و انقطاع از لذات و شهوات مادی بیشتر خواهد