صفحه ۵۷

بر روی افراد باز می‎کرد، گوسفند را خودش می‎دوشید، چون خدمتکار او از گرداندن آسیاب دستی که در آن زمان در خانه ها وجود داشت خسته می‎شد خود آن حضرت او را کمک می‎کرد؛ هیچ گاه برای امور دنیوی خشمناک نشد و غضب او فقط برای خدا بود؛ با فقرا و طبقه افتاده هم غذا می‎شد، و افراد صالح و دانشمند را احترام می‎نمود؛ در خوراک و پوشاک بین خود و خدمتکارانش فرقی نمی گذاشت، به هر که می‎رسید سلام می‎کرد، و در هر مجلس که می‎نشست به یاد خدا بود، بیشتر رو به قبله می‎نشست؛ اگر کسی برای انجام کاری به او احتیاج داشت زود حرکت می‎کرد و به دنبال کار او می‎رفت؛ میهمان را احترام می‎کرد و گاهی عبا و ردای خود را روی زمین می‎انداخت تا میهمان روی آن بنشیند. روزی شخصی با حضرت صحبت می‎کرد در حالی که در هنگام سخن به واسطه عظمت آن حضرت می‎لرزید، حضرت فرمودند: چرا از من می‎ترسی من که پادشاه نیستم.

به راستی که او اسوه و الگوی کامل اخلاق و انسانیت برای بشر بود، آن گونه که خود فرموده بود که: "من مبعوث شدم تا فضائل اخلاقی را به حد کمال برسانم". آیا بالاتر از این گذشت و مردانگی وجود دارد که وقتی مشرکین جنایتکار - که سالیان دراز هرچه در توان داشتند بر ضد اسلام و شخص پیامبر به کار گرفتند - در فتح مکه در چنگال مسلمانان گرفتار شدند، بر خلاف تمام محاسبات دشمنان و دوستان حضرت فرمان عفو عمومی آنها را صادر نموده و تمام بدکاریهای آنها را به دست فراموشی سپرد!؟ آری او این گونه بود که خدایش فرمود:

(وانک لعلی خلق عظیم) سوره القلم (68): آیه 4.
"به راستی تو دارای اخلاق برجسته و عظیمی هستی."

درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد.

استاد: با تشکر از شما برادر عزیز. در اینجا لطیفه ای را که نشانگر روح بلند پیامبراکرم (ص) و تواضع او می‎باشد به طوری که خود را در ردیف دیگران می‎دید و حتی با آنها مزاح و شوخی می‎نمود برای شما بیان می‎نمایم: روزی زنی در حالی که

ناوبری کتاب