صفحه ۸۶

صدمه و سختی ببیند. معاویه هم با وضع بدی ابوذر را روانه مدینه کرد و افراد فاسدی هم همراه او نمود تا هرچه بیشتر به او فشار وارد کنند. به این صورت ابوذر وارد مدینه شد در حالی که زانوهایش زخمی و خون آلود شده بود و پوست پا و رانهایش کنده شده بود. اما وقتی به مدینه رسید انتقاد و اعتراض خود را علیه عثمان و کارهای او آغاز کرد.عوالی اللالی، ج 1، ص 432؛ و سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1329، کتاب الفتن، باب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر، حدیث 4011؛ مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 19.

تبعید ابوذر به ربذه و بدرقه وی

عثمان بالاخره تصمیم گرفت ابوذر را به جایی دور از دسترس تبعید نماید. بنابراین به ابوذر پیشنهاد کرد: جایی را انتخاب کن که از ما دور باشی. ابوذر چند نقطه مثل مکه، بیت المقدس، عراق و مصر را نام برد که عثمان قبول نکرد و در نهایت او را به ربذه تبعید کرد. "ربذه" دهی بود که فاصله اش تا مدینه سه روز راه بود و در زمان عثمان بر اثر بی آبی زندگی در آن جریان نداشت. عثمان به مروان گفت: ابوذر را از مدینه اخراج کن تا به ربذه برود و هیچ کس هم حق ندارد او را بدرقه کند. اما با این که عثمان بدرقه ابوذر را به هنگام حرکت از مدینه به طرف تبعیدگاه خود ممنوع کرده بود، امیرالمؤمنین (ع)، امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، عماریاسر و عقیل او را بدرقه کردند. امام حسن (ع) مشغول گفتگو با ابوذر بود که مروان گفت: مگر نمی دانی امیرالمؤمنین (عثمان) دستور داده است که هیچ کس حق ندارد ابوذر را بدرقه کند، تو علاوه بر بدرقه با او سخن هم می‎گویی ؟ امیرالمؤمنین علی (ع) که این قضیه را مشاهده کرد با شلاق خود بر سر مرکب مروان زد و گفت: "تنح لحاک الله الی النار": "دور شو ! خدا تو را در آتش اندازد." مروان نزد عثمان رفته و از علی (ع) شکایت کرد که به وی چنین گفته است؛ عثمان هم ناراحت شد.ر.ک : الغدیر، ج 8، ص 292 تا 323.

ناوبری کتاب