صفحه ۶۷

کنند، و آن را برای خود سرمایه می‎دانند و می‎گویند: من خودم کار کردم و زحمت کشیدم؛ بنابراین چگونه دسترنج خود را به عنوان خمس یا زکات بدهم ؟ در صورتی که نیرو، فکر، سرمایه، عمر و همه چیز را خداوند به ما داده است و فرموده که با این قدرت و مال و مغز و امثال آن که در اختیار شما قرار داده ام تلاش و کوشش کنید و به دنبال تولید و تجارت و کسب درآمد باشید؛ تا یک سال هم هر چه هزینه معقول و متعارف دارید انجام دهید؛ به عنوان مثال اگر لازم شد خانه بخرید، دختر شوهر دهید، پسر زن دهید و زیارت واجب و مستحب بروید؛ پس از یک سال اگر مقداری از درآمدتان باقی ماند، چهار پنجم آن مال خودتان می‎باشد و تنها یک پنجم آن را پرداخت کنید تا در هزینه هایی که به نفع جامعه و دنیا و آخرت خود شماست مصرف شود. با این همه بعضی افراد حاضر نیستند این مقدار مال خود را برای خدا بپردازند و بهانه می‎آورند. در زمانهای گذشته که نظام ارباب و رعیتی بود، هیچ اربابی حاضر نمی شد این گونه معامله کند، بلکه تنها ملک خود را به رعیت می‎داد و بعد نصف درآمد آن را می‎گرفت؛ در صورتی که خداوند همه چیز به ما می‎دهد و یک سال هم برای هزینه های معمول و معقول فرصت می‎دهد و پس از آن تنها یک سهم از پنج سهم آن را می‎خواهد که به مصارف لازم اجتماع برسد، با این همه ما دریغ می‎کنیم. آیا این ظلم نیست ؟

لذا می‎فرماید: "أو بخیلا": یا یک بخیل را که "اتخذ البخل بحق الله وفرا": نپرداختن حق خدا را که همان زکات و خمس باشد سبب افزایش مال خود گرفته و آن را برای خودش یک سرمایه ای می‎داند.

"أو متمردا کان باذنه عن سمع المواعظ وقرا؟"

( یا سرکشی را که گویا از شنیدن پند و اندرزها به گوش او سنگینی است ؟)

ناوبری کتاب