تکامل قوه عاقله به این است که انسان، مؤمن به حقایق و واقعیات باشد؛ به خدا و قیامت ایمان و باور داشته باشد.
از طرف دیگر علم اخلاق برای تکامل و رشد مرحله دوم وجود انسان قرار داده شده است که مربوط به غرائز و عواطف و احساسات انسان میباشد. البته متأسفانه ما معمولا علم اخلاق را با همه اهمیتی که دارد جزء علوم به حساب نمی آوریم.
در اهمیت اخلاق همین نکته کافی است که پیامبراکرم (ص) فرمودند: "انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق"بحارالانوار، ج 24، ص 250، باب: أنهم: أهل الاعراف، حدیث 5. "جز این نیست که من برای رشد و کمال بخشیدن به مکارم و فضائل اخلاقی مبعوث شدم."
مکارم اخلاق به این است که انسان عجب و تکبر نداشته باشد. خودخواه و مغرور نباشد. نسبت به جامعه و زن و بچه خود با محبت و عاطفه باشد. حسادت نداشته و نسبت به جامعه و دیگران خوش بین باشد. این جهات اخلاقی و رعایت آنها موجب کمال انسان میشود. به همین جهت خداوند وقتی میخواهد از پیامبر خود تعریف کند و عظمت آن حضرت را گوشزد نماید سراغ عقاید او نرفته و نفرموده است که تو دارای عقاید بسیار محکمی هستی، بلکه میفرماید: (و انک لعلی خلق عظیم ) سوره اسراء (17)، آیه 71. "و به درستی که تو بر اخلاق و خویی والاهستی." البته خلق نیکو زائیده اعتقاد و ایمان قوی است.
پیامبراکرم (ص) با همه سختی ها و فشارهایی که در راه گسترش اسلام با آن مواجه شد باز هم - علاوه بر دوستان - نوعا نسبت به دشمنان خود هم محبت و عاطفه داشت؛ گرچه نسبت به کفار که رو در روی اسلام میایستادند بشدت برخورد مینمود. خلاصه اصول عقاید مربوط به مرتبه عقل و والاترین جنبه وجودی انسان است؛ و علم اخلاق مربوط به غرائز و احساسات یا مرتبه متوسطه وجود انسان میباشد که