در عالم و قادر بودن نیز مطلب به همین صورت است که اگر عالم و قادر بودن بالقوه است باید معلوم و مقدور آنها نیز بالقوه باشد؛ و برعکس اگر عالم و قادر بودن بالفعل است معلوم و مقدور هم بالفعل است؛ و نمی شود یکی بالفعل باشد و دیگری بالقوه.
تطابق قاعده تضایف با صفات ذاتی خداوند
با توجه به مقدمات و مطالب گفته شده، این سؤال پیش میآید که پس چگونه حضرت علی (ع) میفرماید: "عالم اذ لا معلوم و رب اذ لا مربوب و قادر اذ لا مقدور".
به بیان دیگر وقتی عالمیت و معلومیت، و قادریت و مقدوریت دو امر اضافی باشند و گفتیم دو طرف اضافه هم کفو و مساوی هستند، بنابراین عالم و قادر بالفعل باید معلوم و مقدور بالفعل داشته باشند، پس چگونه حضرت علی (ع) میفرماید: خداوند عالم بود در وقتی که معلومی وجود نداشت.
در پاسخ سؤال فوق باید عرض کنیم که علم خداوند به اشیاء دو نوع است:
الف - علم فعلی: خداوند یک علم فعلی به اشیاء و موجودات دارد که این نوع علم حق تعالی، عین فعل اوست؛ یعنی عین موجودات خارجی که مخلوق او هستند میباشد. این موجودات خارجی که معلول حق تعالی میباشند معلوم و علم او نیز هستند. این نوع علم، متأخر از وجود و ذات خداوند میباشد. خدا که خالق این موجودات است، خود این موجودات نزد او حاضرند؛ چون معلول پرتو علت و عین ربط به اوست، و علت نیز محیط بر معلول و به او احاطه قیومی دارد و تار و پود معلول در نزد او حاضر است و علم هم همان حضور معلوم برای عالم است، از این رو مخلوقات خارجی همگی معلوم و علم حضوری حق تعالی هستند. من و شما وقتی بخواهیم به این موجودات علم پیدا کنیم، چون عین اینها حاضر پیش نفسمان نیستند