در باطن اشیاء نفوذ دارد. به تعبیر دیگر همان گونه که خداوند نسبت به ظاهر اشیاء احاطه دارد نسبت به باطن آنها نیز احاطه دارد، همان طور که در دعای کمیل حضرت میفرماید: "و بأسمائک التی ملات أرکان کل شئ".
بنابراین باطن بودن خداوند به دو معناست: یکی این که او فوق علم و شهود ما میباشد و ما نمی توانیم نسبت به او احاطه پیدا کنیم؛ دوم این که خداوند بر باطن و عمق اشیاء همچون ظاهر آنها احاطه کامل دارد. البته یک معنای کلمه "لطیف" که از صفات خداوند است نیز همین است که به عمق و درون و پنهان اشیاء راه داشته باشد. ولی لطیف به معنای ظریف و کوچک بودن نسبت به خداوند معنا ندارد.
کیفیت جدایی خداوند و موجودات از همدیگر
"بان من الاشیأ بالقهر لها و القدرة علیها"
( از اشیاء با چیرگی بر آنها و توانایی بر آنهاممتاز و جدا گشته است.)
این عبارت و عبارت پس از آن تقریبا تکرار مطالب قبل به شیوه دیگری است. حضرت میفرماید: خدا از موجودات جداست؛ یعنی در مرتبه آنها نیست و فوق همه نظام وجود است؛ پس جدایی اش به این معنا نیست که در مکان دیگری میباشد، بلکه اساسا مرتبه وجودی او با جهان طبیعت و جهان ماده و حتی موجودات عالم مجردات تفاوت دارد؛ زیرا علت و معلول با هم متفاوت هستند. علت معنای اسمی و مستقل است و معلول معنای غیرمستقل و شبیه به معنای حرفی میباشد؛ بنابراین از همدیگر جدا هستند. "بان من الاشیأ": خدا جدای از اشیاء است "بالقهر لها و القدرة علیها": به این که قاهر بر آنهاست و قدرت بر آنها دارد.
"و بانت الاشیاء منه بالخضوع له و الرجوع الیه"
( و اشیاء از او به خضوع و فروتنی نسبت به او و بازگشت به سوی او جدا گردیده اند.)