بین آنها نیست که یکی مماس دیگری یا یکی حال و دیگری محل باشد.
در یک تشبیه ناقص نیز میتوان گفت که نسبت ذات باری تعالی به نظام وجود و همه موجودات، مانند نسبت روح به بدن میباشد. حق جان جهان است و جهان جمله بدن. خداوند حقیقت هستی است و نسبت به همه نظام وجود احاطه قیومی و علم حضوری و شهودی تام دارد؛ پس او شاهد است و غیر او مشهود اوست، ولی با دیگر موجودات تماسی که دو جسم مادی با همدیگر دارند ندارد و بین او و نظام هستی دوئیتی حقیقی نیست.
"والبائن لا بتراخی مسافة"
( و جدا، نه به دوری مسافت.)
خداوند از ما و دیگر موجودات جداست ولی نه به این معنا که مثلا خداوند در جایی دیگر است و ما اینجا هستیم؛ بلکه به این دلیل از ما و موجودات دیگر جدا میباشد که او موجود مجرد غیرمتناهی است و ما وابسته به او میباشیم. او غیرمتناهی و محیط، و ما محاط و محدود هستیم. او شئ است و ما فئ. او حقیقت است و ما پرتو. بنابراین خدا با موجودات دیگر به حسب مرتبه وجودی بسیار فاصله دارد. درست است که قرآن فرمود: "خدا با شماست هر کجا که باشید"سوره زمر (39)، آیه 42. ولی وجود غیرمتناهی با وجود محدود و متناهی به حسب مرتبه وجودی و کمال و نقص بسیار فاصله دارد. روح و بدن انسان نیز در مرتبه ای پایین تر، همین نسبت را با هم دارند. روح با بدن است ولی از نظر رتبه وجودی از بدن جداست و فراتر از آن میباشد. از این جهت با بدن است که روح اداره کننده بدن میباشد، و از طرف دیگر جدای از بدن است برای این که روح مجرد و محیط بر بدن مادی میباشد ومجرد و ماده در دو مرتبه هستند. آنها جدای از یکدیگر هستند ولی نه جدایی مکانی بلکه جدایی مکانت و