صفحه ۵۸۰

کامل نیست؛ زیرا شما قبلا کوه و طلا را به طور جداگانه دیده اید و الان با صورتهای ذهنی آنها و با ترکیب آنها کوه طلا تصور می‎کنید. این تصور و توجه شما در حقیقت کوه طلا را در ذهن از کتم عدم به عرصه وجود می‎آورد.

2 - فاعل طبیعی

در مقابل فاعل الهی که موجود را از کتم عدم به عرصه وجود می‎آورد و "نبود" را "بود" می‎کند، فاعل طبیعی تنها موجودات طبیعی را جابجا می‎کند و حرکت می‎دهد. به عنوان نمونه بنایی را که ما فاعل خانه می‎دانیم فاعل طبیعی است و چیزی را از کتم عدم به عرصه وجود نمی آورد، بلکه مخلوقات خدا مانند: آجر، سنگ و گچ را حرکت می‎دهد و جابجا می‎کند و با این تغییرات و جابجا کردنها خانه می‎سازد. کسی که هواپیما می‎سازد نیز فاعل طبیعی به حساب می‎آید؛ برای این که پیچ و مهره و آهن آلاتی را که همه در خارج وجود دارند به هم متصل می‎کند و ارتباط می‎دهد تا هواپیما بشود.

در فاعلیت طبیعی زحمت و رنج و تعب لازم می‎آید؛ و فاعل طبیعی برای این که به مطلوب برسد و چیزی را درست کند، باید زحمت بکشد. ابتدا وسایل لازم را فراهم کند و آنها را به یکدیگر به نحو مطلوب ارتباط دهد. در صورتی که در فاعلیت الهی رنج وتعب وجود ندارد. و خداوند که خالق و فاعل نظام وجود است، فاعلیتش به نحو فاعلیت طبیعی نیست که بخواهد ذرات و اتم ها را از اینجا و آنجا بیاورد و به همدیگر پیوند و ارتباط دهد و در نتیجه متحمل رنج و زحمت شود؛ بلکه وجود همه ذرات جهان و اتم ها وابسته به حق است. این است که حضرت می‎فرماید: "والخالق لا بمعنی حرکة و نصب": خداوند خالق و فاعل جهان است ولی نه فاعل به معنایی که همراه با حرکت و رنج و سختی است که همان فاعل طبیعی می‎باشد، بلکه او فاعل الهی و فلسفی است؛ فاعل طبیعی معنایش "محرک"، و فاعل فلسفی و الهی معنایش "موجد" است.

ناوبری کتاب