کامل نیست؛ زیرا شما قبلا کوه و طلا را به طور جداگانه دیده اید و الان با صورتهای ذهنی آنها و با ترکیب آنها کوه طلا تصور میکنید. این تصور و توجه شما در حقیقت کوه طلا را در ذهن از کتم عدم به عرصه وجود میآورد.
2 - فاعل طبیعی
در مقابل فاعل الهی که موجود را از کتم عدم به عرصه وجود میآورد و "نبود" را "بود" میکند، فاعل طبیعی تنها موجودات طبیعی را جابجا میکند و حرکت میدهد. به عنوان نمونه بنایی را که ما فاعل خانه میدانیم فاعل طبیعی است و چیزی را از کتم عدم به عرصه وجود نمی آورد، بلکه مخلوقات خدا مانند: آجر، سنگ و گچ را حرکت میدهد و جابجا میکند و با این تغییرات و جابجا کردنها خانه میسازد. کسی که هواپیما میسازد نیز فاعل طبیعی به حساب میآید؛ برای این که پیچ و مهره و آهن آلاتی را که همه در خارج وجود دارند به هم متصل میکند و ارتباط میدهد تا هواپیما بشود.
در فاعلیت طبیعی زحمت و رنج و تعب لازم میآید؛ و فاعل طبیعی برای این که به مطلوب برسد و چیزی را درست کند، باید زحمت بکشد. ابتدا وسایل لازم را فراهم کند و آنها را به یکدیگر به نحو مطلوب ارتباط دهد. در صورتی که در فاعلیت الهی رنج وتعب وجود ندارد. و خداوند که خالق و فاعل نظام وجود است، فاعلیتش به نحو فاعلیت طبیعی نیست که بخواهد ذرات و اتم ها را از اینجا و آنجا بیاورد و به همدیگر پیوند و ارتباط دهد و در نتیجه متحمل رنج و زحمت شود؛ بلکه وجود همه ذرات جهان و اتم ها وابسته به حق است. این است که حضرت میفرماید: "والخالق لا بمعنی حرکة و نصب": خداوند خالق و فاعل جهان است ولی نه فاعل به معنایی که همراه با حرکت و رنج و سختی است که همان فاعل طبیعی میباشد، بلکه او فاعل الهی و فلسفی است؛ فاعل طبیعی معنایش "محرک"، و فاعل فلسفی و الهی معنایش "موجد" است.