صفحه ۵۷۱

تفاوت اصلی بین وجود خداوند و موجودات دیگر در این است که خداوند شئ است و آنها فئ می‎باشند. خورشید با سایه خورشید خیلی تفاوت دارد. سایه جلوه و پرتو خورشید می‎باشد. در مورد موجودات عالم هم باید گفت همه آنها جلوه و پرتو و یا فئ وجود خداوند هستند و تنها اوست که شئ حقیقی می‎باشد؛ همان طور که در حدیثی از توحید صدوق (ره) آمده که: "انه شئ بحقیقة الشیئیة"سوره ابراهیم (14)، آیه 10..

به هر حال حضرت استدلال می‎کند که اگر خداوند از سنخ دیگر موجودات باشد باید حادث باشد. بنابراین نتیجه می‎گیریم که خداوند مانند آنها نیست و شبیه ندارد.

عدم امکان درک خداوند با مشاعر انسان و علت آن

"لا تستلمه المشاعر"

( قوای ادراکی، خداوند را درنمی یابد.)

شرح کنندگان نهج البلاغه اکثرا کلمه "تستلمه" را به ماده "سلم" و "سلمة" می‎برند که معنای آن سنگ می‎باشد. ابن أبی الحدید و برخی دیگر "استلام" را در "استلام حجر" به همین معنا می‎گیرند. ولی با این که می‎گویند نباید در لغت اجتهاد کرد، به نظر من این حرف صحیح نیست. برای این که "استلام حجر" که یکی از مستحبات می‎باشد به این معناست که سنگ را دست بمالند و آن را تبرک کنند و ببوسند. بنابراین اگر "استلام" به قول آقایان از "سلمة" به معنای سنگ باشد، "استلام حجر" معنایش سنگ گرفتن سنگ یا سنگ قبول کردن سنگ و مانند آن می‎شود که این درست نیست. از این رو باید گفت معنای سنگ را در "استلام حجر" نه از "استلام" بلکه از خود "حجر" می‎فهمیم و "استلام" نیز از باب افتعال و از ماده "سلامة" و "تسلیم" به معنای انقیاد و پذیرش است. پس "استلام" در حقیقت به معنای پذیرفتن و قبول کردن

ناوبری کتاب