به این قاعده که میگوید: "حکم الامثال فی ما یجوز و ما لا یجوز واحد": "چیزها و اموری که مانند یکدیگر میباشند، حکمشان نسبت به آنچه در مورد آنها روا یا نارواست مساوی است" نتیجه میگیریم که وقتی این موجود ممکن، حادث است و احتیاج به علت دارد موجود ممکن دیگر نیز حادث و نیازمند به علت است. بر این اساس اگر خداوند نیز مانند اشیاء دیگر باشد، او هم نیازمند است و نمی تواند خالق مطلق و واجب الوجود بالذات یعنی خدا باشد.
موجوداتی که ما مشاهده میکنیم و یا با فکر و عقل خود آنها را به نحوی درک میکنیم، همه آنها عین حدوث و فقر هستند؛ و موجودات عالم ماده علاوه بر حدوث و فقر ذاتی که دارند عین دگرگونی هستند و در گوهره ذات آنها بی قراری است. پس نتیجه میگیریم که اگر خداوند هم مانند آنها باشد او هم نیاز به علت پیدا میکند. بنابراین میفهمیم که خداوند موجودی است که شبیه ندارد. نه تنها شبیه ندارد بلکه حقیقت هستی اش به گونه ای است که تصور موجود ثانی و دوم در مقابل آن ممکن نیست.
اساسا این که در توضیح "الله أکبر" میگوییم: "الله أکبر من کل شئ": "خداوند از هر چیزی بزرگتر است" توضیح کاملی نیست. زیرا غیر از خدا، چیز دیگری وجود ندارد که خداوند نسبت به آنها بزرگتر باشد؛ هر چه هست شعاع نور ذات حق تعالی و جلوه های وجود اوست. بلکه همان طور که در روایات آمده است باید گفت: "الله أکبر من أن یوصف"شرح منظومه، ص 146، المقصد الثالث فی الالهیات بالمعنی الاخص، الفریدة الاولی. "خداوند بزرگتر از آن است که وصف شود." یعنی حتی صفات حق تعالی به عنوان موجودی غیر از ذات حق تعالی نیستند چه رسد به غیر صفات او، بنابراین: