نگهداری چیزی را که میآموزم به من عطا فرماید و جانحه ها و یا استخوانهای سینه ام بر این علوم محیط شود.
در اینجا به مناسبت بحث، دو نکته را توضیح میدهم:
چرا علوم و ادراکات به قلب نسبت داده شده ؟
یک اشکالی مطرح میشود که ما با این که میدانیم مظهر علوم و ادراکات مغز انسان است ولی در بسیاری از روایات به قلب و سینه اهمیت داده شده است، و هنگامی که سخن از علوم و ادراکات به میان آمده به قلب و سینه نسبت داده شده است.
در پاسخ این اشکال باید گفت: حیات انسان به قلب است و همه اعضای بدن و از جمله مغز انسان از خون قلب ارتزاق میکنند. درست است که مغز مظهر علوم و ادراکات است ولی اگر خون به مغز نرسد از کار میافتد و میمیرد؛ پس آخرین عضوی که حیات انسان به آن بستگی دارد قلب میباشد. به این اعتبار در روایات علوم و احساسات به قلب و سینه نسبت داده شده است. و الا اگر بخواهیم واقعا مرکز علوم و احساسات را پیدا کنیم قلب و سینه و حتی مغز هم نیست بلکه روح مجرد است. پس در حقیقت مرکز ادراکات و علوم و احساسات روح مجرد است و محل جلوه آن در بدن مغز میباشد ولی به اعتبار این که ارتزاق مغز هم به قلب است نسبت آنها در روایات به قلب و سینه داده شده است.
پاسخ دیگری که میتوان داد این است: مغز مظهر علوم فکری و اندیشه های حصولی است که از طریق کسب و تعلیم و تعلم رایج پدید میآید، ولی صدر و قلب مظهر علوم حضوری و معارفی است که بر اثر طهارت روح و صفای نفس از سوی حق تعالی یا ملک مقرب به انسان القاء میشود، این قسم از علوم که با نوعی شهود