"لام" در "لیعظکم" برای غایت نمی باشد، بلکه "لام" عاقبت است؛ مانند آیه شریفه: (لیکون لهم عدوا و حزنا) سوره احقاف (46)، آیه 9. "تا سرانجام برایشان دشمن و مایه اندوه گردد." "لیعظکم هدوی": برای این که همین سکون و سکوتها سبب موعظه شما باشد. "هدو" و "هدوء" به معنای سکون - مقابل حرکت و سخن گفتن - میباشد.
نکته دیگر این که "و خفوت أطرافی" به دو صورت خوانده شده است:
1 - عبده در پاورقی نهج البلاغه از ابن أبی الحدید نقل میکند که: "و خفوت اطراقی". فیض الاسلام هم به همین صورت نقل کرده است. اگر عبارت این طور باشد "اطراق" به معنای این است که انسان چشم خود را به پایین بیندازد. کسی که خیلی افسرده و بی حال است و نمی خواهد یا نمی تواند چشم خود را کاملا باز کند پلک چشمش به پایین افتاده و زمین را نگاه میکند. انسان بیمار نیز همین گونه است و معمولا پایین را نگاه میکند؛ که در این صورت معنا این میشود که نگاه کردن من به روی زمین خواهد شد.
2 - عبده و بسیاری دیگر از شرح کنندگان نهج البلاغه "و خفوت أطرافی" ذکر کرده اند. بر اساس این فرض، دو "أطراف" در جمله پیدا میکنیم: "و خفوت أطرافی و سکون أطرافی". بنابراین "أطراف" اول به معنای دو چشم است، و "أطراف" دوم به معنای دست و پا و سایر اجزای بدن میباشد. یعنی ساکن بودن چشمان من و دست و پا و سایر اعضای بدنم برای پند و عبرت شماست.
خلاصه اگر عبارت "خفوت أطرافی" باشد یعنی ساکن بودن چشمان من موجب عبرت شما خواهد بود؛ و اگر "خفوت اطراقی" باشد یعنی نگاه کردن چشمان من به روی زمین هم ناتوان خواهد شد و این مایه عبرت و پند شما میباشد.