به خاطر اتحاد و یگانگی که در پرتو اسلام پیدا کرده اند و گرد هم جمع میباشند دارای عزت و قدرت بوده و پیروز میباشند.
"عزت" به معنای غالب بودن میآید. و این نکته را بارها تذکر داده ام که معمولا چون افراد و حکومت ها وقتی غلبه پیدا میکردند و پیروز میشدند زور میگفته اند و با مردم چماقی برخورد کرده اند، در قرآن برای این که ذهنیت فوق را در مورد خداوند نفی کند هر جا که صفت "عزیز" را برای خداوند ذکر فرموده معمولا صفت "حکیم" را هم به دنبالش آورده است. به این معنا که میخواهد بفهماند کار خداوند چماقی و با زور نیست بلکه همراه با حکمت است.
تأکید امام (ع) به ماندن عمر در مرکز
"فکن قطبا واستدر الرحی بالعرب"
( پس تو میخ وسط آسیا باش و سنگ آسیا را به وسیله عرب بگردان.)
میله یا چیز دیگری که وسط یک کره فرو میکنند و آن را میچرخانند "قطب" نامیده میشود. میله که از وسط کره میگذرد دو سر دارد که در حقیقت دو قطب میشود و همیشه ساکن و برقرار است و آن کره بر حول آن میچرخد. در سنگ آسیا هم قطب ساکن و برقرار است و سنگ با محور همواره در چرخش است. ستاره جدی را هم که قطب میگویند برای این است که برخلاف ستاره های دیگر که طلوع و غروب دارند این ستاره طلوع و غروب ندارد. البته ستاره جدی قطب نیست بلکه نزدیک به آن میباشد.
در هر صورت حضرت علی (ع) به عمر به عنوان خلیفه پیشنهاد میکند که تو باید مانند قطب در جای خود برقرار و ساکن باشی و به وسیله عرب سنگ آسیای جنگ را بچرخانی. در حقیقت حضرت از خلیفه میخواهد که شخصا در جنگ شرکت نکند،