صفحه ۳۵۵

می‎آید و به لاابالی گری می‎پردازد فاسق می‎شود، گویا این که از فطرت خود بیرون آمده است.

"و قد صحب المنکر فالفه و بسی به و وافقه"

( در حالی که با منکر همراه شده پس با آن الفت پیدا نموده و با آن انس گرفته و موافق آن گشته است.)

"و قد صحب المنکر" یعنی: با چیزهای خلاف شرع رفاقت و سروکار دارد "فالفه": پس با آن الفت پیدا نموده است. "بسی" به معنای انس گرفتن است. "ناقة بسوء" یعنی: شتر ماده ای که با دوشنده شیر خود انس دارد و رفیق است و او را لگد نمی زند. "و وافقه": و موافق با منکرات است.

خلاصه این فاسق با زشتی ها و امور خلاف شرع سروکار دارد و با آنها رفیق می‎باشد و با کارهای منکر انس و الفت گرفته و با منکرات موافق است.

"حتی شابت علیه مفارقه و صبغت به خلائقه"

( تا این که مفاصل بدنش بر منکر پیر گردید و خلق ها و روحیاتش با آن رنگ آمیزی شد.)

"مفارق" جمع "مفرق" به معنای مفاصل بدن می‎باشد. "حتی شابت علیه مفارقه" یعنی: تا مفاصل بدنش بر منکر پیر شده است "و صبغت به خلائقه": و خلق هایش یعنی روحیاتش هم با آن صبغ شده و رنگ گرفته است.

گاهی انسان یک دفعه یا دو دفعه گناه ومعصیت می‎کند و زشتی ها را انجام می‎دهد، و گاهی هم به اندازه ای گناهان و زشتی ها را مرتکب می‎شود که گوشت و پوستش با منکر آغشته شده و مفاصل بدنش با این زشتی ها فرسوده می‎گردد و خلق ها و روحیاتش بر اساس آن خلافکاریها رنگ می‎گیرد. به تعبیر دیگر منکرات و زشتی ها در روح و جسمش نفوذ می‎کند.

ناوبری کتاب