میآید و به لاابالی گری میپردازد فاسق میشود، گویا این که از فطرت خود بیرون آمده است.
"و قد صحب المنکر فالفه و بسی به و وافقه"
( در حالی که با منکر همراه شده پس با آن الفت پیدا نموده و با آن انس گرفته و موافق آن گشته است.)
"و قد صحب المنکر" یعنی: با چیزهای خلاف شرع رفاقت و سروکار دارد "فالفه": پس با آن الفت پیدا نموده است. "بسی" به معنای انس گرفتن است. "ناقة بسوء" یعنی: شتر ماده ای که با دوشنده شیر خود انس دارد و رفیق است و او را لگد نمی زند. "و وافقه": و موافق با منکرات است.
خلاصه این فاسق با زشتی ها و امور خلاف شرع سروکار دارد و با آنها رفیق میباشد و با کارهای منکر انس و الفت گرفته و با منکرات موافق است.
"حتی شابت علیه مفارقه و صبغت به خلائقه"
( تا این که مفاصل بدنش بر منکر پیر گردید و خلق ها و روحیاتش با آن رنگ آمیزی شد.)
"مفارق" جمع "مفرق" به معنای مفاصل بدن میباشد. "حتی شابت علیه مفارقه" یعنی: تا مفاصل بدنش بر منکر پیر شده است "و صبغت به خلائقه": و خلق هایش یعنی روحیاتش هم با آن صبغ شده و رنگ گرفته است.
گاهی انسان یک دفعه یا دو دفعه گناه ومعصیت میکند و زشتی ها را انجام میدهد، و گاهی هم به اندازه ای گناهان و زشتی ها را مرتکب میشود که گوشت و پوستش با منکر آغشته شده و مفاصل بدنش با این زشتی ها فرسوده میگردد و خلق ها و روحیاتش بر اساس آن خلافکاریها رنگ میگیرد. به تعبیر دیگر منکرات و زشتی ها در روح و جسمش نفوذ میکند.