مینوشت. شعر هم میگفت. درس قرآن هم یاد بچه ها میداد و برای بچه ها شعر میخواند و آنها را سرگرم میکرد. فرزندان سلاطین نیز بتدریج با او رابطه پیدا کرده بودند و از او خوششان آمده بود. زیرا خود را به عنوان شخص مقدس و متدین و ادیب و شاعر معرفی کرده بود.
این شخص پس از مدتی به فکر افتاد در برابر خلفای عباسی قیام کند. بنابراین ابتدا به بحرین رفت و سخنانی خوب و تحریک کننده علیه حکومت و علیه حکام آن زمان بیان نمود و طرفدارانی پیدا کرد. بعد از طرف خلفا تحت تعقیب قرار گرفت و از بحرین فرار کرد و مدتی را در روستاها و این طرف و آن طرف گشت و گذار میکرد تا این که به بصره رفت و مدتی را در بصره ماند و طرفدارانی پیدا نمود. دوباره از طرف خلیفه تعقیب شد. به خاطر این از بصره فرار کرد و به بغداد و واسط و جاهای دیگر رفت تا بالاخره حکومتی به دست آورد.
نیروها و طرفداران او نیز معمولا از غلامانی بودند که زن و فرزند نداشتند و غلام یک خانواده به شمار میآمدند. کسانی که حمالی دیگران را میکردند. از کارهای طاقت فرسا و سخت آنان این بود که زمین های بصره و اطراف آن را که عموما شوره زار بود برای کشت و زرع با جاروب بروبند و پاک کنند تا ارباب در آن زمین ها کشت و زرع کند و درخت بکارد. خلاصه این بردگان سیاه زحمت کشی که زن و فرزندی هم نداشتند و فقط برای اربابها کارهای طاقت فرسا و سخت انجام میدادند اطراف صاحب زنج را گرفتند و او هم به آنها وعده های پول و مقام میداد. این بود که تعداد زیادی از این ناراضیان، اطراف او را گرفتند و او نیز مدتی در بصره، آبادان، اهواز، واسط و امثال این مناطق بتدریج حاکم شد و خلفای بنی عباس نمی توانستند او را دستگیر و سرکوب کنند تا این که بالاخره برادر خلیفه - موفق عباسی - توانست او را بکشد.
خلاصه صاحب زنج یا رئیس زنگی ها چند سالی مزاحم خلفا بوده، و طرفداران او نیز همان زنگی ها بودند که نه تشکیلات و نه امکاناتی چون اسب داشتند و نه زن و