صفحه ۲۹

می‎نوشت. شعر هم می‎گفت. درس قرآن هم یاد بچه ها می‎داد و برای بچه ها شعر می‎خواند و آنها را سرگرم می‎کرد. فرزندان سلاطین نیز بتدریج با او رابطه پیدا کرده بودند و از او خوششان آمده بود. زیرا خود را به عنوان شخص مقدس و متدین و ادیب و شاعر معرفی کرده بود.

این شخص پس از مدتی به فکر افتاد در برابر خلفای عباسی قیام کند. بنابراین ابتدا به بحرین رفت و سخنانی خوب و تحریک کننده علیه حکومت و علیه حکام آن زمان بیان نمود و طرفدارانی پیدا کرد. بعد از طرف خلفا تحت تعقیب قرار گرفت و از بحرین فرار کرد و مدتی را در روستاها و این طرف و آن طرف گشت و گذار می‎کرد تا این که به بصره رفت و مدتی را در بصره ماند و طرفدارانی پیدا نمود. دوباره از طرف خلیفه تعقیب شد. به خاطر این از بصره فرار کرد و به بغداد و واسط و جاهای دیگر رفت تا بالاخره حکومتی به دست آورد.

نیروها و طرفداران او نیز معمولا از غلامانی بودند که زن و فرزند نداشتند و غلام یک خانواده به شمار می‎آمدند. کسانی که حمالی دیگران را می‎کردند. از کارهای طاقت فرسا و سخت آنان این بود که زمین های بصره و اطراف آن را که عموما شوره زار بود برای کشت و زرع با جاروب بروبند و پاک کنند تا ارباب در آن زمین ها کشت و زرع کند و درخت بکارد. خلاصه این بردگان سیاه زحمت کشی که زن و فرزندی هم نداشتند و فقط برای اربابها کارهای طاقت فرسا و سخت انجام می‎دادند اطراف صاحب زنج را گرفتند و او هم به آنها وعده های پول و مقام می‎داد. این بود که تعداد زیادی از این ناراضیان، اطراف او را گرفتند و او نیز مدتی در بصره، آبادان، اهواز، واسط و امثال این مناطق بتدریج حاکم شد و خلفای بنی عباس نمی توانستند او را دستگیر و سرکوب کنند تا این که بالاخره برادر خلیفه - موفق عباسی - توانست او را بکشد.

خلاصه صاحب زنج یا رئیس زنگی ها چند سالی مزاحم خلفا بوده، و طرفداران او نیز همان زنگی ها بودند که نه تشکیلات و نه امکاناتی چون اسب داشتند و نه زن و

ناوبری کتاب