حدود بیست متر آن طرفتر است برود، بلکه باید از روی رودخانه بپرد. با این که عرض رودخانه حدود هفت - هشت متر بود. آنگاه خود حضرت پریدند و افراد دیگری هم به دنبال آن حضرت پریدند. من هم در عالم خواب به همراه برادر کوچک ترم پریدم، ولی برادر وسطی همان لب رودخانه در آب افتاد. من فریاد زدم و حضرت تشریف آوردند، دست او را گرفته و از آب نجاتش دادند. بر خلاف کسانی که از حضرت پیروی کردند، گروه زیادی روی پل رفتند که از آب عبور کنند، ولی ناگهان پل خراب شد و همه آنان در آب غرق شدند. و ما همچنان به دنبال حضرت حرکت میکردیم تا به کوفه رسیدیم. در کوفه مسجد بسیار بزرگی بود که مانند شبستانهای بسیار بزرگ قدیم طاق داشت و مانند مسجد کوفه فعلی بدون طاق نبود. حضرت حجت (عج) در آنجا نماز صبح خواندند و ما هم همراه ایشان نماز صبح را خواندیم، ولی پس از آن از خواب بیدار شدم. این خواب بسیار روشن و واضحی بود که همچنان با جزئیات در ذهنم مانده است، و من همیشه امیدوار بودم که این خواب در بیداری هم تحقق پیدا کند ولی متأسفانه تاکنون چنین نشده است. أللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان (ع) .
قسمت پایانی خطبه 138 نیز تمام شد، و خطبه 139 را شروع میکنیم.
"خطبه 139»
و من کلام له علیه السلام فی وقت الشوری:
"لم یسرع احد قبلی الی دعوة حق، و صلة رحم، و عائدة کرم، فاسمعوا قولی، و عوا منطقی. عسی أن تروا هذا الامر من بعد هذا الیوم تنتضی فیه السیوف و تخان فیه العهود، حتی یکون بعضکم أئمة لا هل الضلا لة ، و شیعة لا هل الجهالة ."