نکته سوم: عمر میپذیرد که بیعت با ابوبکر یک اقدام نسنجیده و بدون فکر و مقدمه و برخلاف مصالح مسلمانان بوده است، ولی میگوید: خداوند شر این اقدام نسنجیده را برطرف کرد؛ در صورتی که اگر آینده نگری داشت و در مسائل عمیق بود، میفهمید که شر بیعت با ابوبکر برطرف نشده و تا روز قیامت ادامه دارد و انحراف از اسلام حقیقی و فتنه های بعدی مربوط به این اقدام نسنجیده بود.
نکته چهارم: اقدام به بیعت با ابوبکر نه تنها یک اقدام نسنجیده و بدون فکر و تأمل بود، بلکه برخلاف روایات متعددی بود که از پیامبراکرم (ص) نقل شده است و خود اهل سنت نیز در کتابهای خود آنها را نقل کرده اند. به عنوان نمونه تاریخ طبری نقل میکند که پس از نازل شدن آیه شریفه: (و أنذر عشیرتک الاقربین )ر.ک : نهج البلاغه عبده، ج 2، پاورقی ص 26. پیامبراکرم (ص) خویشاوندان خود را گرد میآورد و میفرماید: هر کس به عنوان اولین نفر با من بیعت کند و ایمان بیاورد او خلیفه و وصی من و ولی شما پس از من میباشد.صحیح بخاری، ج 8، ص 26، چاپ 8 جلدی دارالفکر (= ج 4، ص 179، چاپ 4 جلدی)، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلی؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 445. تعبیری که در صحیح ترمذی در باب فضل علی (ع) وجود دارد "و هو ولی کل مؤمن من بعدی"ر.ک : شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج 2، ص 21 تا 50؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 445 تا 460، حدیث سقیفه. میباشد، که دیگر نمی توان آن را به معنای دوست گرفت؛ زیرا قید: "من بعدی" (بعد از من) مانع از آن میشود که "ولی" را "دوست" معنا کنیم؛ چرا که در زمان حیات پیامبراکرم (ص) نیز علی (ع) دوست مؤمنان بوده است؛ و آنچه به بعد از پیامبر مربوط میشود ولایت به معنای دوستی نیست، بلکه ولایت به معنای سرپرستی و رهبری است.