عثمان دو حق بر گردن شما دارد: یکی حق حاکمیت، زیرا بالاخره او امروز حاکم مسلمین و والی آنان میباشد؛ و دوم حق خویشاوندی، به لحاظ این که او پسرعموی شماست. با این وجود عثمان از شما گله مند است و به ما شکایت کرده و ما به عنوان خیرخواهی و برای این که بین شما و پسر عموی شما چیزی که موجب رنجش ما شود پیش نیاید نزد شما آمده ایم.
همان طور که از این نقل پیداست زید بن ثابت با حضرت محترمانه سخن گفته است. بنابراین حضرت علی (ع) نیز پس از سخنان او حمد و ثنای الهی گفته و بر پیامبراکرم (ص) درود فرستاده و به طور محترمانه میفرماید: "أما بعد، فوالله ما احب الاعتراض و لا الرد علیه الا أن یأبی حقا لله لا یسعنی أن أقول فیه الا بالحق، و والله لاکفن عنه ما وسعنی الکف": "اما بعد، پس به خدا سوگند اعتراض کردن و رد بر او را خوش ندارم، مگر این که او از حقی الهی - که مرا توان نیست جز آن که درباره آن به حق سخن بگویم - بگریزد، و به خدا سوگند تا دست برداشتن در توانم باشد از وی دست برمی دارم."
تا اینجا مذاکرات زید بن ثابت و پاسخ حضرت علی (ع) تمام میشود؛ که خلاصه زید بن ثابت خطاب به آن حضرت و با احترام عرض کرد: شما شخصی با سابقه و بزرگوار هستی و با پیامبراکرم (ص) هم نسبت ویژه ای داری؛ اما عثمان که هم خویشاوند شماست و هم حق ولایت بر شما دارد از حرفها و انتقادات شما گله مند است. حضرت هم در پاسخ فرمود: بنای من انتقاد و اعتراض به عثمان و یا دیگری نیست؛ و من تا بتوانم دست از سر عثمان برمی دارم، مگر این که خلافی انجام دهد که ناچار باشم حق را بگویم.
در همین حال مغیره وارد بحث میشود. ابن أبی الحدید در اینجا مینویسد: "فقال المغیرة - و کان رجلا وقاحا و کان من شیعة عثمان و خلصائه - انک والله لتکفن عنه أو