البته اگر بخواهیم اشکال کنیم باید بگوییم که مرکز احساسات و دریافت های انسان مغز هم نیست، بلکه بر طبق نظر فلاسفه اسلامی روح مجرد است؛ ولی محل ظهور و بروز آن به یک اعتبار مغز و به اعتبار دیگر قلب و سینه است؛ و در حقیقت محل و مظهر جسمانی علوم حصولی و مفهومی مغز، و محل و مظهر جسمانی علوم حضوری قلب و سینه است؛ و چون پشتوانه علوم حصولی علوم حضوری است بلکه علوم حصولی نیز به گونه ای به علوم حضوری برگشت مینماید، علوم حضوری و مظهر آن که قلب است پایه و اساس به شمار رفته و در روایت مذکور هم به همین اعتبار قلب مرکز علوم و حاکم بر سایر قوای ادراکی محسوب گردیده است. و این مطلبی بسیار درخور تأمل میباشد که در مباحث علم کتاب "اسفار" صدرالمتألهین (ره) مورد تعقیب و تحقیق قرار گرفته است.البته این تعبیرها در فرهنگ های مختلف زمان ما هم رایج و مورد استفاده میباشد، مخصوصا در اشعار و مثل ها فراوان دیده میشود.
حضرت در اینجا میفرماید: "العالم بما تکن الصدور": خداوند به آنچه سینه ها مخفی و پنهان مینمایند آگاه میباشد؛ "و ما تخون العیون": و آنچه را که چشم ها خیانت میکنند - مثلا مخفیانه به نامحرم نگاه میکنند - آنها را هم خداوند آگاهی دارد.
شهادت به توحید و رسالت
"و نشهد أن لا اله غیره، و أن محمدا(ص) نجیبه و بعیثه"
( و گواهی میدهیم که خدایی جز او نیست، و همانا محمد(ص) برگزیده او و برانگیخته اوست.)
"بعیث" یعنی مبعوث و برانگیخته، و "نجیب" هم به معنای برگزیده است.
در تشهد نماز میخوانیم: "أشهد أن محمدا عبده و رسوله": "شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده خداوند است." در حقیقت این جمله از تشهد میفهماند که عبودیت، پیغمبر را آماده و مستعد پذیرش رسالت نمود. در اینجا هم که علی (ع)