نبودن میباشد. در نتیجه این لغت در بسیاری از موارد میتواند دلالت بر وجوب داشته باشد یا دلالت کند که آن چیز از نظر تکوینی به این صورت است.
به عنوان نمونه در صحیحه زراره میفرماید: "فلیس ینبغی لک أن تنقض الیقین بالشک"؛سوره شعراء (26)، آیه 151. به این حدیث برای اثبات حجیت استصحاب استدلال میشود؛ و نمی توان گفت که عمل به استصحاب مستحب است.
در قرآن کریم هم میفرماید: (لا الشمس ینبغی لها أن تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار) نهج البلاغه، خطبه 173. "نه برای خورشید شایسته است که ماه را دریابد و نه شب پیشی گیرنده روز است." آیا در معنای آیه شریفه میتوان گفت که مستحب است یا رجحان دارد که خورشید به ماه نرسد. میبینید که این معنا صحیح نیست، بلکه خداوند در این آیه میخواهد بفرماید: از نظر تکوینی خورشید به ماه نمی رسد و هر کدام روی مدار خاص و معیار مشخصی حرکت میکنند، و اگر غیر از این باشد نظام عالم به هم میریزد.
در آیه شریفه دیگر میفرماید: (قالوا سبحانک ما کان ینبغی لنا أن نتخذ من دونک من أولیاء) وسائل الشیعة، ج 2، ص 1053 (= ج 3، ص 466، وسائل 30 جلدی) کتاب الطهارة، أبواب النجاسات، باب 37، حدیث 1؛ تهذیب الاحکام، ج 1، ص 421، حدیث 8. "گفتند: تنزیه تو را ! سزاوار نمی بوده است برای ما که غیر از تو دوستان و سرپرستانی بگیریم." آیا میتوان آیه شریفه را این گونه معنا کرد که مستحب است برای تو شریک قرار ندهیم، و اگر برای خدا شریک قائل شدیم مکروه است ؟
خلاصه این که برخی فقها "ینبغی" را به معنای شایستگی ترجیحی یعنی سزاوار بودن مستحبی گرفته اند، حال آن که این معنا در همه جا صحیح نیست؛ بلکه بیشتر به معنای شایستگی تعیینی و وجوب و لزوم است، مگر در مواردی که قرینه ای دال بر استحباب باشد.