"و لا التماس شئ من فضول الحطام": و نمی خواستیم به چیزی از متاع و مال دنیا دست یابیم.
در همین نهج البلاغه نقل شده است شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج 8، ص 256. که وقتی حضرت به طرف بصره میرفت، در جایی به نام ذی قار برای استراحت فرود میآیند و در همانجا مینشینند و به وصله زدن کفش خود مشغول میشوند. ابن عباس به آن حضرت عرض میکند: شما که فرمانده لشکر هستید در این شرایط نشسته اید کفش خود را وصله میزنید؟! حضرت فرمود: ای ابن عباس، به نظر تو ارزش این کفش چقدر است ؟ ابن عباس گفت: "کسرة درهم": به مقدار یک درهم شکسته؛ یعنی حتی یک درهم نیز ارزش ندارد. حضرت فرمود: "والله لهی أحب الی من امرتکم الا أن أقیم حقا أو أدفع باطلا"این عبارت حضرت با کمی تفاوت در چند خطبه دیگر هم آمده است: ابتدای خطبه 29: "أیها الناس ! المجتمعة أبدانهم، المختلفة أهواؤهم"، و اواسط خطبه 97: "أیها القوم ! الشاهدة أبدانهم، الغائبة عنهم عقولهم، المختلفة أهواؤهم". "به خدا سوگند که این کفش در نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است مگر این که در پناه حکومت بر شما بتوانم حقی را به پا دارم و یا باطلی را برطرف نمایم."
حضرت در این جمله مانند شاعران مبالغه نمی کند. او مانند فردوسی نیست که میگوید:
حضرت واقعا برای کفش خود بیشتر از حکومت ارزش قائل است مگر این که در پناه حکومت بتواند کاری انجام دهد؛ برای این که کفش حاجت انسان را برطرف میکند، در صورتی که حکومت بر مردم غیر از دردسر و مسئولیت چیز دیگری ندارد. بنابراین اگر انسان عاقل باشد مسئولیت قبول نمی کند مگر این که برای حق مفید باشد و بتواند کاری شایسته انجام دهد.