جدیدی که بر بدنش روییده است به حرکت خود ادامه میدهد، و کسی که متوجه نباشد ابتدا که پوست مار را میبیند تصور میکند ماری پیدا کرده است؛ در صورتی که پس از بررسی مشاهده میکند این پوست تو خالی است و ماری داخل آن نیست.
مردن ما نیز مانند پوست انداختن مار میباشد؛ که روح بدن طبیعی خود را رها کرده و تنها با بدن مثالی باقی میماند؛ همان طور که خواب دیدن ها و خوشی ها و لذت ها و یا گرفتاری ها و شکنجه های در خواب نیز با بدن مثالی تحقق مییابد.
بدن میت و تلقین و سؤال در قبر
سؤال نکیر و منکر در قبر هم از بدن است ولی از بدن مثالی میباشد نه بدن طبیعی؛ که آن شخص گفته بود ما در دهان مرده آرد ریختیم که ببینیم آیا واقعا نکیر و منکر از او سؤال میکنند و او پاسخ میدهد یا نه ! و بعد گفته بود که آردها از دهان مرده بیرون نریخته و دهانش باز نشده بود، پس سؤال و جوابی در کار نیست. غافل از این که همه سؤال ها و جواب ها و یا خوشی ها و ناخوشی های در قبر مربوط به بدن مثالی است، بدنی که مانند بدن طبیعی دارای دست و پا و چشم و گوش و سایر اعضاء و جوارح است.
در اینجا باز سؤال میشود که پس چرا ما تلقین را به بدن طبیعی میخوانیم ؟ در پاسخ باید گفت: برای این که بدن برزخی، باطن بدن طبیعی و مادی است ولی ما آن را نمی بینیم. زیرا مجرد است و محسوس مادی نیست تا ما بتوانیم با این حواس ظاهری و مادی خود آن را ادراک کنیم. اما مجرد برزخی است یعنی همان گونه که گفته شد ماده و جرم ندارد ولی طول و عرض و عمق و دست و گوش و چشم و پا و... دارد.