میکشید. هنگامی که انسان در حال سکرات مرگ قرار گرفته و مرگ خود را از نزدیک میبیند، نسبت به باغ و خانه یا پست و مقامی که یک عمر برایش زحمت کشیده و برای به دست آوردن آن حلال و حرام کرده بی رغبت میشود.
"و یتمنی أن الذی کان یغبطه بها و یحسده علیها قدحازها دونه"
( و آرزو میکند که [ کاش ] کسی که به واسطه اموال او به او رشک میبرد و بر اموالش به او حسد میورزید آن اموال را به دست آورده بود نه او.)
انسان در حال مرگ آرزو میکند ای کاش همین دارایی و یا پست و مقامی را که فراهم کرده و از دست دیگران گرفته است و دیگران به آن رشک داشته و به آن حسد میبردند مال او نبود، بلکه مال همان کسانی بود که به آن رشک و حسد میبردند.
میفرماید: و آرزو میکند آن کسی که به خاطر اموالش به او رشک میبرد و حسادت میکرد او را نسبت به اموالش، کاش باغ و اموال و پست و مقام او را حیازت کرده و به دست آورده بود نه او.
پیشروی مرگ در بدن و آثار آن
"فلم یزل الموت یبالغ فی جسده حتی خالط [ لسانه ] سمعه، فصار بین أهله لا ینطق بلسانه و لا یسمع بسمعه"
( پس پیوسته مرگ در بدن او به پیش میرود تا این که گوش او را فرا میگیرد، پس او در میان اهل خود نه با زبان سخن میگوید و نه با گوش میشنود.)
شرح کنندگان نهج البلاغه در این عبارت: "خالط لسانه سمعه" "لسان" را فاعل و "سمع" را مفعول گرفته اند، که معنا چنین میشود: مخلوط میشود زبانش با گوشش.