صفحه ۷۵

"ثم ازداد الموت فیهم ولوجا، فحیل بین أحدهم و بین منطقه"

( سپس مرگ نفوذ را در آنان افزایش داده، تا این که میان هر یک با سخن گفتنش حایل شود.)

"ازداد" از باب افتعال در اصل "ازتید" بوده که "تاء" قلب به "دال" شده است. "ولوج" هم به معنای فرو رفتن می‎باشد.

این نکات صرفی و نحوی را لازم است آقایان توجه داشته باشند و درسهایی را که خوانده اند فراموش نکنند. در زمان مرحوم آیت الله بروجردی گاهی قرار می‎شد که ما از آقایان طلاب و فضلا امتحان بگیریم؛ بعضی از فضلا که می‎آمدند امتحان بدهند همین مطالب و قاعده های صرفی و نحوی را فراموش کرده بودند.

"ثم ازداد الموت فیهم ولوجا": سپس زیاد می‎کند مرگ فرو رفتن را؛ یعنی مرگ بتدریج در بدن رخنه و نفوذ می‎کند و اعضای بدن را به نوبت از کار می‎اندازد. "فحیل بین أحدهم و بین منطقه": پس حایل و مانع شده است بین هر یک از آنان و بین سخن گفتنش. مثلا پسر و دختر و همسر خود را احیانا مشاهده می‎کند و هنوز چشمش از کار نیفتاده است ولی زبانش از کار افتاده و نمی تواند سخن بگوید. از این تعبیر برداشت می‎شود که در ابتدا زبان از کار می‎افتد.

"و انه لبین أهله ینظر ببصره و یسمع بأذنه، علی صحة من عقله و بقأ من لبه"

( و همانا او در میان خانواده خود با دیده اش می‎بیند و با گوشش می‎شنود، در حالی که عقلش سالم و خردش باقی است.)

"لب": به معنای مغز و عقل و خرد می‎آید.

انسان در حال مرگ با این که عقلش کار می‎کند و حوادث و امور پیرامون خود را می‎فهمد و می‎بیند ولی نمی تواند سخن بگوید.

ناوبری کتاب