"ثم ازداد الموت فیهم ولوجا، فحیل بین أحدهم و بین منطقه"
( سپس مرگ نفوذ را در آنان افزایش داده، تا این که میان هر یک با سخن گفتنش حایل شود.)
"ازداد" از باب افتعال در اصل "ازتید" بوده که "تاء" قلب به "دال" شده است. "ولوج" هم به معنای فرو رفتن میباشد.
این نکات صرفی و نحوی را لازم است آقایان توجه داشته باشند و درسهایی را که خوانده اند فراموش نکنند. در زمان مرحوم آیت الله بروجردی گاهی قرار میشد که ما از آقایان طلاب و فضلا امتحان بگیریم؛ بعضی از فضلا که میآمدند امتحان بدهند همین مطالب و قاعده های صرفی و نحوی را فراموش کرده بودند.
"ثم ازداد الموت فیهم ولوجا": سپس زیاد میکند مرگ فرو رفتن را؛ یعنی مرگ بتدریج در بدن رخنه و نفوذ میکند و اعضای بدن را به نوبت از کار میاندازد. "فحیل بین أحدهم و بین منطقه": پس حایل و مانع شده است بین هر یک از آنان و بین سخن گفتنش. مثلا پسر و دختر و همسر خود را احیانا مشاهده میکند و هنوز چشمش از کار نیفتاده است ولی زبانش از کار افتاده و نمی تواند سخن بگوید. از این تعبیر برداشت میشود که در ابتدا زبان از کار میافتد.
"و انه لبین أهله ینظر ببصره و یسمع بأذنه، علی صحة من عقله و بقأ من لبه"
( و همانا او در میان خانواده خود با دیده اش میبیند و با گوشش میشنود، در حالی که عقلش سالم و خردش باقی است.)
"لب": به معنای مغز و عقل و خرد میآید.
انسان در حال مرگ با این که عقلش کار میکند و حوادث و امور پیرامون خود را میفهمد و میبیند ولی نمی تواند سخن بگوید.