"ازدجر، یزدجر" از باب افتعال و از ماده "زجر" است که در اصل "ازتجر" میباشد، و به لحاظ این که فاءالفعل آن "زاء" است "تاء" آن قلب به "دال" شده است؛ که این قاعده را در کتاب صرف میر خوانده ایم. البته در نسخه ابن أبی الحدید و صبحی صالح "ینزجر" آمده که از باب انفعال است و در معنی چندان فرقی نمی کند.
"یتعظ" در اصل "یوتعظ" بوده است، و به لحاظ این که فاءالفعل آن "واو" بوده قلب به "تاء" شده است. "واو" در "وعد" و "وقی" هم وقتی به باب افتعال میروند قلب به "تاء" شده و "اتعد، یتعد" و "اتقی، یتقی" میشوند.
نکته ای که در اینجا وجود دارد معنای نهی است. توجه دارید که مرحوم آخوند در کفایه مینویسد: "امر" به معنای طلب فعل، و "نهی" به معنای طلب ترک است. مرحوم آیت الله بروجردی به این مطلب اشکال داشتند که ما آن را در "نهایة الاصول" هم نوشته ایم. ایشان میفرمود: معنای "امر" طلب یا بعث است، ولی معنای "نهی" طلب ترک نیست، بلکه بازداشتن و زجر است. گاهی شخص را به طرف کاری سوق میدهیم و گاهی هم او را از انجام آن کار باز میداریم. معنای نهی همین بازداشتن است.ر.ک : کفایة الاصول، ج 1، ص 232؛ و نهایة الاصول، ص 246 و 247.
"و لا یزدجر من الله بزاجر": و باز نمی دارد او را هشدارهای نهی کننده از جانب خدا. یعنی نهی پیامبران و مردان خدا نسبت به این افراد اثر ندارد. "و لا یتعظ منه بواعظ": و از طرف خداوند هر واعظی که بیاید و پند دهد، آنان پند نمی گیرند و وعظ در آنان اثر ندارد.
غافلگیرشدگان مرگ
"و هو یری الماخوذین علی الغرة - حیث لا اقالة لهم و لا رجعة - کیف نزل بهم ما کانوا یجهلون"