صفحه ۶۴۷

و آنها را به قتل می‎رساندند، حضرت در این موقعیت بود که فرمودند: به نظر شما من اشتباه کردم و مرا به گمان خود گناهکار می‎دانید ولی مردم چه گناهی دارند که به جان آنها افتاده اید و حتی شکم زنان باردار را پاره می‎کنید؟! در این شرایط است که حضرت حکم قتل را صادر فرمود.

پس به نظر می‎رسد واجب القتل یا حداقل جایزالقتل بودن یک حکم خاصی است در مورد کسانی که در آن شرایط بین مردم ایجاد تفرقه می‎کردند، برای این که آنها در آن موقعیت افساد می‎کردند و انسانهای بی گناه را می‎کشتند. اما این که بخواهیم از این فرمایش نتیجه بگیریم که همیشه و همه جا اکثریت حق است و هر فردی در هر زمانی و در هر شهری برخلاف اکثریت (یا سواد اعظم) سخنی گفت حکمش قتل باشد، به نظر می‎رسد این نتیجه گیری صحیح نیست، و مناسب این است که بگوییم این "فاقتلوه" مربوط به یک قضیه خارجیه است که در زمان خاصی مطرح بوده و یک حکم قطعی کلی نمی باشد که تا روز قیامت اجازه قتل هر کسی را داده باشد که دعوت به تفرقه و جدایی می‎کند.

نکته دیگری که درباره "ایاکم و الفرقة" عرض کردیم این بود که - مطابق روایات متعددی که از پیامبراکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) خواندیم - هر جمعیتی و یا اکثریتی حق نیستند و در مقابل، هر اقلیتی هم باطل نمی باشند.

یکی از آقایان هم در تأیید نظر ما می‎گویند: الف و لام در عبارت "هذا الشعار" برای عهد ذهنی است. به این معنا که اگر کسی به شعار مورد نظر دعوت کند پس باید او را بکشید. به نظر می‎رسد حق با ایشان است. و همان طور که عرض کردیم جواز قتل یا وجوب آن، مربوط به قضیه ای خارجیه و در زمان خاص بوده است.

این خلاصه ای از بحث گذشته بود که تمام شد. در درسهای گذشته به اینجا رسیدیم:

ناوبری کتاب