آزاد باشند، اکثریت مردم در امور اجتماعی و اصول بدیهی و اولیه به اقتضای فطرت پاک خود به طرف حق میروند؛ و اینجاست که اگر کسی از جمعیت جدا شود و برای خود راهی را انتخاب کند، معلوم میشود به گونه ای تحت تأثیر تبلیغات باطل قرار گرفته است. ولی اگر سیاست های شیطانی امثال خلفای اموی و عباسی مردم را تحت تأثیر خود قرار دادند و اکثریت به مسیر باطل رفتند و در این شرایط اهل حق در اقلیت قرار گرفتند، در اینجا نمی توان گفت اکثریت حق است بلکه باید ببینیم چه کسی در واقع حق میباشد که ملاک هم طرفداری از قرآن و سنت و عقل صائب است.
خلاصه این که در مسأله حق و باطل و تشخیص آنها به ویژه در مباحث دقیق نظری و اعتقادی نمی توان ملاک را اکثریت یا اقلیت قرار داد.
ب - مسأله حکومت
مسأله لزوم حکومت که از مدرکات عقل عملی است با تشخیص حق و باطل که از مدرکات عقل نظری است تفاوت میکند. چون در مسأله انتخاب و اداره کشور، مسأله حق و باطل مطرح نیست، بلکه مسأله این است که یک عده میخواهند کشور و یا شهرشان اداره شود. اینجا من به سهم خودم یک شهروند و شما هم به سهم خود یک شهروندید. همه به یک اندازه در اداره کشور خود حق حیات اجتماعی دارند. البته در همان کتاب ولایت فقیه روایاتی را ذکر کردیم که در آنها شرایطی برای حاکم اسلامی از جانب خداوند تعیین شده است و هر کسی را نباید انتخاب کرد، بلکه باید دارای شرایطی باشد؛ اما به هر حال این که چه شخصی حاکمیت بالفعل پیدا کند، بستگی به انتخاب کسانی دارد که شهروند یک کشور به حساب میآیند، و در این جهت حقوق همه مساوی است و تفاوتی با یکدیگر ندارند.
اخیرا در یکی از سایت های اینترنتی مشاهده کردم که یکی از آقایان گفته بود من در انتخاباتی که رأی مقام رهبری با رأی یک فرد پانزده ساله در عرض همدیگر است