حضرت عقیده خود را بر مردم تحمیل کند، بلکه اکثر مردم خوارج را محکوم میکردند. برای این که علی (ع) در ابتدا با پذیرفتن پیشنهاد حکمیت مخالف بود و خوارج با اصرار و تهدید آن را به حضرت تحمیل کردند. افزون بر حکمیت، خوارج ابوموسی اشعری را نیز به عنوان حکم بر حضرت تحمیل نمودند. بعد که نتیجه حکمیت اعلام شد و خوارج فهمیدند که اشتباه کرده اند، ابتدا بزرگان خوارج اعتراض خود را نسبت به علی (ع) و اصحاب آن حضرت شروع کرده و شدت بخشیدند و بعد هم پیروان آنان به جان مردم افتادند و گفتند: نه تنها علی (ع) کافر است بلکه هر کسی هم که طرفدار علی (ع) باشد کافر میباشد. آنگاه آنها مردم و طرفداران علی (ع) را در گوشه و کنار میکشتند. حضرت نیز تا هنگامی که خوارج دست به شمشیر نبرده و متعرض مردم نشده بودند کاری به آنان نداشت، و حتی بعد هم که امیرالمؤمنین (ع) در جنگ نهروان بیشتر آنان را به قتل رساند و تنها عده ای از آنها باقی ماندند سفارش آنها را کرده و فرمود: از این پس خوارج را نکشید و کاری به آنها نداشته باشید و حقوقشان را نیز از بیت المال بپردازید و بگذارید در مساجد شما وارد شوند و با آنان مانند بقیه مسلمانان رفتار کنید.
حضرت امیر(ع) در آن شرایط خاص خطاب به خوارج میفرماید: شما که خود را از جمعیت مسلمانان جدا کرده اید بیایید و ببینید مردم چه میگویند. پس اکثریتی را که حضرت به آن سفارش میکند و ملاک میداند، اکثریتی است که دنبال حق هستند. اما اگر شرایط عوض شد و دست های سیاست مردم را فریب داد، به طوری که اکثریت مردم گمراه شدند، در این شرایط نمی توان اکثریت را ملاک حق و اقلیت را ملاک باطل دانست. وقتی که دست امیرالمؤمنین (ع) و فرزندانش را از حکومت و سیاست کوتاه کردند و خلفای اموی و عباسی با این که ادعای اسلام و مسلمانی میکردند شیعیان را به طور کلی از همه حقوق محروم کردند، دیگر نمی توان اکثریت را ملاک حق