صورتی که حضرت میفرماید: پیامبراکرم (ص) شخص زنا کننده ای را که دارای همسر بود رجم کرد و پس از آن بر جنازه همان شخص نماز خواند و ارث او را نیز به وارثش داد. و او را کافر ندانست؛ چون اگر به خاطر گناه بزرگی مانند زنا کافر شده بود پیامبر بر او نماز نمی خواند و ارثش را به وارث او نمی داد.
"و قتل القاتل و ورث میراثه أهله"
( و قاتل را کشت و کسان او را وارث میراثش قرار داد.)
از این که پیامبر قاتل را قصاص میکند و ارث او را به ورثه اش میدهد، معلوم میشود حتی گناه آدم کشی موجب کفر نمی شود؛ زیرا از باب این که مسلمان است ارثش به فرزندانش میرسد.
"و قطع السارق و جلد الزانی غیر المحصن، ثم قسم علیهما من الفئ و نکحا المسلمات"
( و [ دست ] دزد را برید و زنا کننده بی همسر را تازیانه زد، سپس از غنیمت بر آن دو تقسیم نمود و آن دو زنهای مسلمان را نکاح کردند.)
مقصود از زنا در عبارت قبل زنای محصنه بود که حد آن رجم است، و زنا در این عبارت زنای غیرمحصنه است که شارع، حد آن را تازیانه قرار داده است.
حضرت میفرماید: پیامبراکرم (ص) زناکاری را که مرتکب زنای غیر محصنه شده بود تازیانه زد و دست دزد را قطع کرد ولی حقوق آنان را از بیت المال قطع نکرد بلکه حق آنها را از غنیمت فئ پرداخت، و آنها هم با این که گناهان بزرگی مرتکب شده بودند ولی با این وجود زن مسلمان گرفتند. بنابراین معلوم میشود که مسلمان هستند؛ زیرا اگر با انجام این گناهان کافر شده بودند کسی از مسلمانان به آنان زن نمی داد. پس این چنین نیست که هر کسی معصیت کرد - گرچه معصیت بزرگی انجام داده باشد - بایستی از همه حقوق شهروندی محروم بماند.