سینه (صدر) نسبت میدهند. با این که منشاء افکار عقل نه قلب، و منشاء احساسات قلب نه صدر (سینه) است. حتی گاه قلب منشاء همه اندیشه ها و احساسات است، که اینجا قلب به معنای عقل است.
در توجیه این انتساب چند سخن گفته اند:
یکی این که به این لحاظ که سرچشمه حیات انسان قلب اوست، به طوری که حتی اگر خون از قلب به مغز نرسد و یا مغز از ریه اکسیژن دریافت نکند از کار میافتد. بنابراین اگرچه منشاء افکار و احساسات مغز است، ولی به لحاظ این که حیات و ارتزاق مغز از قلب است و اساسا همه بدن از خون قلب ارتزاق و از اکسیژن ریه استفاده میکنند، کار مغز به قلب و یا سینه نسبت داده میشود.
آیه شریفه قرآن: (قال رب اشرح لی صدری ) سوره طه (20)، آیه 25. از همین نمونه است. البته صدر و سینه کاری انجام نمی دهند، ولی به لحاظ این که سینه مرکز و محل قلب است و قلب هم خون را به همه بدن و از جمله مغز میرساند، طوری که نرسیدن خون و اکسیژن قلب و ریه به مغز موجب از کار افتادن مغز است، افکار و احساسات را معمولا به قلب یا صدر (سینه) نسبت میدهند. در این بیان نوعی مسامحه است. وقتی آیه شریفه میفرماید: (رب اشرح لی صدری ) سینه که شرح و گستردگی ندارد بلکه مقصود همان گستردگی فکر و اندیشه است، ولی چون منشاء آن قلب است که در سینه میباشد به سینه نسبت داده شده است، که در حقیقت اسناد مجازی است.
دیدگاه دوم این است که قلب خودش محبت و عشق و احساسات را درک میکند؛ پس نسبت دادن اندیشه و احساس به قلب انتساب حقیقی است.
به نظر میرسد محل ادراک و فهم تمام احساسات و افکار و عشق و عاطفه به طور مسلم مغز است، ولی همان طور که عرض کردیم چون منشاء حیات و ارتزاق آنها به