کردند که ادامه جنگ امکان پذیر نبود. زیرا ادامه جنگ نیاز به نیرو دارد، در حالی که بیشتر سپاه حضرت علی (ع) فریب معاویه و عمروعاص را خورده بودند و حضرت را برای پذیرش حکمیت در فشار گذاشتند و بیست هزار نفر از آنان خطاب به امیرالمؤمنین گفتند: اگر حکمیت را نپذیرید شما را همچون عثمان به قتل میرسانیم.
این بود که حضرت فرمود: واجب اصلی و اولیه همان ادامه جنگ بود؛ ولی هنگامی که نیروی مؤمن وجود ندارد و به هیچ نحو نمی توان جنگ و وظیفه اصلی را ادامه داد، باید کاری کرد که حداقل بعضی افراد را نجات دهیم. در هر صورت با توجه به شرایط پیش آمده که ادامه جنگ امکان پذیر نبود و نام آن را ضرورت یا مانند آن میتوان گذاشت، حضرت چه وظیفه ای بر عهده داشت ؟ آیا باید دست روی دست گذاشته و نه جنگ را ادامه دهند و نه حکمیت را بپذیرد؟ این است که حضرت از باب ترتب، میخواهد وظیفه بعدی خود را که پس از عدم امکان جنگ آن را بهترین روش برای هدایت و راهنمایی مردم و تحکیم و تثبیت حق میداند انجام دهد و شرایطی را فراهم آورد که امکان هدایت و راهنمایی مردم و مخصوصا سپاه معاویه و زمینه بروز حقیقت وجود داشته باشد.
هدف جنگ از دیدگاه اسلام
هدف اسلام از جنگ کشورگشایی و امثال آن نیست، بلکه هدفهای انسانی است مثل برطرف کردن موانع و ایجاد محیط سالمی که مردم بتوانند آزادانه فعالیت کنند و هدایت و راهنمایی شوند. به همین دلیل حضرت در آغاز کردن جنگ صفین طفره میرفت و بسیار معطل میکرد، تا جایی که اصحاب امیرالمؤمنین اصرار زیادی داشتند تا آن حضرت زودتر اجازه آغاز جنگ را بدهد و آنان بتوانند دشمن را شکست دهند. به همین دلیل که اسلام به جنگ اصالت نمی دهد، حضرت تا جایی که میتوانست امروز و فردا میکرد و میخواست از درگیری و جنگ جلوگیری نماید.