صفحه ۴۷۵

نیروی کارآمد نبودید. پس تصمیم بر ادامه جنگ صحیح بود و پس از آن اعتراض کنونی شما وارد نبود. ولی به وسیله چه کسی باید جنگ را ادامه می‎دادم و به چه کسی باید اعتماد می‎کردم ؟! "و لکن بمن ؟ و الی من ؟!" زیرا در آن شرایط هیچ نیرویی نداشتم که با آن کار جنگ را به پیش ببرم.

درمان درد با درد !

"أرید أن أداوی بکم و أنتم دائی، کناقش الشوکة بالشوکة و هو یعلم أن ضلعها معها"

( می‎خواهم که به وسیله شما درمان کنم و حال آن که شما درد من هستید؛ مانند درآورنده خار از تن به وسیله خار و حال آن که او می‎داند تمایل خار با خار است.)

من با ادامه جنگ می‎خواستم دشمن را شکست دهم و درد جامعه و اسلام را درمان کنم ولی اصل درد، خود شما بودید؛ و مثل من با شما مانند کسی است که می‎خواهد تیغی را که در پایش فرو رفته به وسیله تیغ دیگری بیرون آورد، در صورتی که این دو تیغ مانند یکدیگر و هم سنخ اند. بنابراین همان طور که تیغ اولی شکست و در پا باقی ماند تیغ دوم هم می‎شکند. تیغ را باید با سوزن بیرون کشید تا نشکند. خلاصه من نیرو برای ادامه جنگ نداشتم و در نتیجه راه و چاره ای جز پذیرش حکمیت برای من باقی نمانده بود. پس در حقیقت گناه و تقصیر اصلی بر گردن شماست.

به تعبیر دیگر حضرت در پاسخ خود دو مرحله را به ترتیب ذکر کرده و می‎فرماید: در مرحله اول اشکال شما وارد است و حرف اول من صحیح بود، چون پیمان محکم داشتیم و باید به جنگ ادامه می‎دادیم و اگر به جنگ ادامه داده بودیم اعتراض و اشکالی مطرح نمی شد، ولی واقعیت این بود که من کس و یا کسانی را نداشتم که به وسیله آنها این کار مهم را به سامان برسانم. زیرا شما یاور نبودید بلکه درد من بودید.

ناوبری کتاب