صفحه ۳۳

خلاصه شئ مرتبط با شیئی که عین ربط است تفاوت می‎کند. اگر بگوییم انسان مرتبط با خداست معنایش این است که به حسب تحلیل ذهنی یک خدا داریم و یک ماهیت انسان و یکی هم وجود انسان که این وجود عین ارتباط با خداوند است و ماهیت انسان هم که حد همین وجود است به واسطه این وجود با خداوند ارتباط دارد.

به حسب واقع و حقیقت، وجود همه اشیاء جهان عین ربط به خداوند است؛ به دلیل آن که اگر این رابطه وجودی قطع شود هیچ چیزی از موجودات - چه وجود و چه ماهیت آنها - باقی نخواهد ماند. حقیقت و ذات شئ همان است که اگر از او گرفته شود چیز دیگری برایش باقی نمی ماند؛ چون با گرفتن ربط اشیاء با خدا چیزی به نام اشیاء باقی نخواهد ماند و معلوم می‎شود که حقیقت و ذات آنها عین ارتباط و به عبارت دیگر عین نیاز و فقر به خداوند است.

بنابراین هنگامی که حضرت می‎فرمایند: "غنی کل فقیر" در حقیقت روی سخنش با ماست که برای ماهیت شأن و استقلالی قائل هستیم و می‎گوییم این ماهیت - مانند انسان - در وجود خود محتاج به خداوند است؛ در صورتی که اگر ما فرض را روی ماهیت که امری است اعتباری نبرده و روی وجود که اصیل و منشاء اثر است ببریم، خود وجود انسان عین ارتباط و نیاز و فقر به خداوند است. البته نسبت به وجود اگر به جای "عین فقر" تعبیر به "فقیر" هم بکنیم، هنگامی این تعبیر صحیح است که ما ذات را در مشتق معتبر ندانیم. به این معنا که فقیر را به خود فقر معنا کنیم نه ماهیت یا چیزی که فقر برای آن ثابت است. پس اگر در مشتق ذات معتبر نباشد، تعبیر به فقیر بودن وجود اشیاء - غیر از حق تعالی - صحیح است؛ همان طور که گاهی می‎گوییم: گچ سفید است، گاهی هم می‎گوییم: سفیدی سفید است. از سفیدی اگر سفیدی را بگیریم دیگر چیزی باقی نمی ماند. به تعبیر واضح تر سفیدی گچ هم سفید و هم سفیدی است. البته گچ به تبع سفیدی سفید است.

ناوبری کتاب