به این معنا که با خود میگوید: نکند این حرفها راست باشد و بالاخره گرفتار شویم. برای این که میگویند: در امور مهمه احتمال نیز منجز است. یعنی در مسائلی که بسیار اهمیت دارد انسان نمی تواند حتی احتمالات کوچک را نادیده گرفته و به آن توجه نکند. به عنوان مثال اگر شما بخواهید مسافرت کنید و به شما بگویند: مسیری را که شما میخواهید از آن عبور کنید خطرناک است و تاکنون چندین ماشین را در همین راه متوقف کرده و آن را دزدیده اند و مسافرانش را کشته اند، انسان عاقل پرهیز میکند و از آن راه نمی رود. بنابراین هنگامی که پیامبران خدا همه میگویند: حساب و کتاب و بهشت و جهنمی وجود دارد، چطور میشود انسان به این سخنان ترتیب اثر ندهد و آنها را باور نکند؟! حداقل انسان باید احتمال درست بودن این حرفها را بدهد و در رفتار خود تجدید نظر کند.
"فجزی الله قائلها عن الاسلام أفضل ما جزی به ولیا من أولیائه. فما أبلغ نصرته له؛ تارة بیده و سیفه، و تارة بلسانه و نطقه، و تارة بقلبه و فکره": "پس خداوند گوینده این خطبه را به بهترین پاداشی که به اولیای خود میدهد از اسلام پاداش عنایت فرماید. به اسلام خدمت کرد و آن را یاری نمود و یاری او چقدر بلیغ و رسا بود؛ گاهی با دست و شمشیر و بار دیگر با زبان و سخنان خود و گاه با فکر و اندیشه و قلب خود به اسلام خدمت نمود و آن را یاری رساند."
"ان قیل: جهاد و حرب فهو سید المجاهدین والمحاربین؛ و ان قیل: وعظ و تذکیر فهو أبلغ الواعظین والمذکرین؛ و ان قیل: فقه و تفسیر فهو رئیس الفقهاء والمفسرین؛ و ان قیل: عدل و توحید فهو امام أهل العدل والموحدین": "اگر سخن از جنگ و جهاد پیش آید پس امیرالمؤمنین (ع) سید و آقای مجاهدین و جنگ کنندگان است، و اگر سخن از پند و یادآوری باشد پس او بلیغ ترین پنددهندگان و یادآوران است، و اگر سخن از فقه و تفسیر به میان آید او رئیس فقیهان و مفسران است؛ و اگر درباره عدل و توحید سخن گفته شود او پیشوای اهل عدل و موحدین است."