صفحه ۵۸۹

پرچم گمراهی را ندیده تعبیر به "رأیت" می‎کند که فعل ماضی می‎باشد، برای این است که مستقبل محقق الوقوع در حکم فعل ماضی است؛ مانند آیه شریفه قرآن که درباره قیامت از فعل ماضی استفاده کرده و می‎فرماید: (اقتربت الساعة وانشق القمر) سوره قمر (54)، آیه 1. "قیامت نزدیک شد و ماه دوپاره شد."

نکته دیگر درباره قطب است. قطب سنگ آسیا همان میله ای است که سنگ به دور آن می‎چرخد و دو سر آن میله به قطبین می‎رسد. در جوامع هم هر رئیس قدرتمندی یک قطب به حساب می‎آید؛ برای این که گویا مردم و طرفدارانش به دور او می‎چرخند و گردش می‎کنند.

بنابراین حضرت می‎فرماید: گمراهی را دیدم که بر محور و قطبش استوار است؛ اگر "رأیت ضلالة" بخوانیم. و یا پرچم گمراهی بر محور خود می‎چرخد؛ اگر "رایة ضلالة" بخوانیم. به این معنا که بر اساس آن مرکز و یا رئیس و قطب، روی پایش ایستاده است؛ حکومت مقتدری دارد. مثل حکومت صدام که صدام قبل از سقوط یک قطبی بود، منتها قطب ضلالت؛ و تمام حزب بعث و دولت عراق دور او می‎چرخیدند. آنگاه این حکومت مقتدر تنها در یک جا متمرکز نیست، بلکه شعبه دارد که هر کدام از این شعبه ها کار خود را انجام می‎دهند و پایه های حکومت مرکزی را در آن منطقه برقرار می‎کنند. حکومت های دیگر نیز معمولا به همین نحو می‎باشند. حکومت حق باشد یا باطل، یک مرکزیت دارد و در هر استان یا منطقه ای نماینده ای دارد که حرف همان مرکز را می‎زند. در حقیقت قدرت حکومت در مناطق و استانهای متفاوت تقسیم و گسترده شده است. این است که حضرت می‎فرماید: "و تفرقت بشعبها": این حکومت مقتدر گمراه پراکنده است. "شعب" جمع "شعبة" است؛ یعنی با شعبه های خود پراکنده شده است.

ناوبری کتاب