جنگ جمل گذاشته اند. اصحاب جمل را که در رکاب شتری که عایشه بر آن سوار بود و با علی (ع) جنگیدند "ناکثین" میگویند؛ یعنی آنهایی که نکث بیعت کردند و بیعت خود را با آن حضرت شکستند. طلحه و زبیر در ابتدا با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کردند، ولی بعد بیعتشان را شکستند و با آن حضرت جنگیدند.
جنگ دوم آن حضرت جنگ با معاویه و لشکریان او بود که "قاسطین" نامیده میشوند؛ یعنی آنهایی که ظالم بودند و در حق امیرالمؤمنین (ع) ظلم کردند. "قسط" هم به معنای عدالت است و هم به معنای ظلم، و در دو معنای ضد به کار رفته و به اصطلاح از اضداد است. کلماتی داریم که در دو معنای متضاد به کار میروند، مثل "قرء" که هم به معنای حیض است و هم به معنای پاک شدن از حیض. کلمه "قسط" نیز این گونه است که هم در معنای عدالت به کار میرود و هم در معنای ظلم. به این گونه کلمات "اضداد" میگویند. قاسطین یعنی ظالمین در حق امیرالمؤمنین (ع) .
سومین جنگ حضرت جنگ با "مارقین" است؛ یعنی آنهایی که از خشکه مقدسی، به قول معروف از خدا و پیغمبر هم جلو زدند. عرب وقتی که تیر به هدف خورده آن را بشکافد و از طرف دیگر خارج شود و از هدف هم جلوتر بیفتد، میگوید: "مرق السهم من الرمیة". و "مرق من الدین" یعنی: از دین خارج شد. به همین جهت به مارقین، خوارج هم میگویند. خوارج افراد خشکه مقدسی بودند، نماز شب میخواندند، قرآن تلاوت میکردند و از عبادت زیاد پیشانی شان پینه بسته بود؛ ولی بصیرت در دین نداشتند، و در اثر همین معنا علیه امیرالمؤمنین (ع) قیام کردند. به انتقاد هم بسنده نکردند بلکه دست به اسلحه بردند، جاده ها را ناامن کردند، حتی شکم زن حامله را به اتهام دوستی با علی (ع) پاره کردند. خلاصه با آن که خشکه مقدس و اهل نماز و قرآن بودند، در اثر عدم بصیرت، از دین خارج شدند؛ همان طور که تیر به هدف میخورد و از آن خارج میشود. از همین جا میفهمیم بصیرت در دین خیلی مهم است، و این طور نیست که هر کس اهل نماز شب و قرآن