مسلمانان میشود باید این ویژگی ها را داشته باشد، به کار بردن عنوان "دلیل" مشعر به این است که اوصاف مذکور برای هر کسی که میخواهد پرچم حق را به دست گیرد و هدایتگر مردم باشد لازم و ضروری است و بدون آنها اصلا دلالت و راهنمایی حق تحقق نمی یابد. بنابراین "دلیلها" کلی است و ویژگی های برشمرده برای هر راهنمای پرچم حق لازم است؛ ولی از آنجا که به توصیف مردم میپردازند و خبر شهادت خود را میدهند به مصداق یعنی خودشان نظر دارند.
در اینجا ممکن است گفته شود ائمه (ع) دارای علم لدنی هستند و دیگر احتیاج به فکر و تأمل ندارند پس چگونه امام (ع) مکیث الکلام بودن را یکی از ویژگی های خود ذکر میکنند.
پاسخ این است - چنان که گفته شد - علی (ع) طبع قضیه را ذکر میکنند؛ یعنی به حسب طبع، دلیل و راهنمای پرچم حق باید این چنین باشد که سخنانش با تأمل و تأنی باشد، هر چند در برخی تأمل و تأنی اصلا مطرح نیست؛ به خاطر این که تأنی و تأمل برای آن است که سخن انسان منطبق با واقع باشد و تبعات منفی بر آن مترتب نباشد، و کسانی که دارای علم لدنی هستند بدون این تأملات سخنانشان حق است و با واقع منطبق میباشد.
امیرالمؤمنین (ع) در خطبه 216 میفرمایند: "فلاتکفوا عن مقالة بحق أو مشورة بعدل فانی لست فی نفسی بفوق أن اخطی و لاآمن ذلک من فعلی": "پس از سخن حق و مشورت همراه با عدالت با من دریغ نکنید؛ چرا که من به خودی خود بالاتر از آن نیستم که خطایی نکنم، و از این که در کارم اشتباه نکنم خود را ایمن نمی دانم." این که حضرت فرمودند: "لست فی نفسی..." یعنی طبع انسان این گونه است؛ ولی اگر کسی را خداوند محافظت و کفایت کند از اشتباه مصون میماند؛ لذا در ادامه میفرمایند: "الا أن یکفی الله من نفسی ما هو أملک به منی": "مگر آن که خداوند که مالک تر از من به من است کفایتم کند." اینجا هم که حضرت مکیث الکلام